(ان الارض يرئها عبادى الصالحون ) - (وراثت ) و (ارث ) به طورى كه راغب
گفته به معناى انتقال مالى است به تو بدون اينكه معامله اى كرده باشى . و مراد از
وراثت زمين اين است كه سلطنت بر منافع ، از ديگران به صالحان
منتقل شود و بركات زندگى در زمين مختص ايشان شود، و اين بركات يا دنيايى است كه
برمى گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوى كه در اين صورت خلاصه مفاد آيه اين
مى شود كه : به زودى زمين از لوث شرك و گناه پاك
گشته جامعه بشرى صالح كه خداى را بندگى كنند و به وى شرك نورزند در آن
زندگى كنند همچنانكه آيه (وعد اللّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم
فى الارض ... يعبدوننى لا يشركون بى شيئا) از آن خبر مى دهد. و يا اين بركات
اخروى است كه عبارت است از مقامات قربى كه در دنيا براى خود كسب كردند چون اين
مقامات هم ، از بركات حيات زمينى است هر چند كه خودش از نعيم آخرت است همچنانكه آيه :
(و قالوا الحمد لله الذى اورثنا الارض نتبوا من الجنه حيث نشاء) كه حكايت كلام
اهل بهشت است و آيه (اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس ) بدان اشاره مى
كنند.
از همينجا معلوم مى شود كه آيه مورد بحث خاص به يكى از دو وراثت هاى دنيايى و
آخرتى نيست بلكه هر دو را شامل مى شود. و مفسرينى كه آن را به وراثت آخرتى
اختصاص داده اند و به آياتى كه مناسب با آن وراثت است تمسك جسته و چه بسا گفته اند
همين معنا متعينا مقصود است چون بعد از اعاده ديگر زمينى نيست تا صالحان آن را ارث
ببرند، حرف درستى نزده اند، زيرا معلوم نيست كه آيه مورد بحث عطف بر آيه قبلى اش
كه متعرض مساءله اعاده بوده شده باشد تا بگوييد بعد از اعاده ديگر زمينى باقى نمى
ماند. و ممكن است عطف به اول آيات باشد كه مى فرمود: (فمن
يعمل من الصالحات ) كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد.
آن مفسرينى هم كه آيه را به وراثت دنيايى اختصاص داده
حمل بر دوره ظهور اسلام و يا دوران مهدى (عليه السلام ) - كه
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در اخبار متواتره از آن خبر داده و شيعه و سنى
آن ها را نقل كرده اند - نموده اند باز راه درستى نرفته اند زيرا روايات مذكور هر چند
متواتر و مسلم است اما آيه را تخصيص نمى زند. كوتاه سخن ، همانطورى كه گفتيم آيه
شريفه مطلق است و شامل هر دو وراثت مى شود چيزى كه هست از نظر سياق آنچه كه
عقل و اعتبار اقتضاء مى كند اين است كه آيه شريفه عطف بر همان جمله (فمن
يعمل من لصالحات و هو مؤ من ...) باشد چون آن آيه به
تفصيل حال اهل اختلاف از نظر جزاى اخروى اشاره مى كرد و اين آيه به
تفصيل حال آنان از
نظر جزاى دنيوى اشاره مى كند، و در نتيجه حاصل كلام اين مى شود كه : ما بشر را به
سوى دينى واحد دعوت كرديم ليكن ايشان دين را قطعه قطعه نموده در آن اختلاف كردندو
مجازاتشان هم مختلف شد، اما در آخرت آنهايى كه ايمان آوردند سعيشان مشكور و عملشان
مكتوب شد - و از كفار بر خلاف اين شد - و اما در دنيا، آنهايى كه ايمان آوردند زمين را
به وراثت مالك شدند - به خلاف ديگران .
ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدين
كلمه (بلاغ ) به معناى كافى بودن است ، و نيز به معناى آن چيزى است كه آدمى به
وسيله آن به آرزوى خويش مى رسد، و نيز به معناى خود بلوغ است . و به هر
حال معناى آيه از ميان اين سه معنايى كه نقل كرديم روشن است . كلمه (هذا) اشاره به
معارفى دارد كه در سوره بيان شده . و معناى آن اين است كه : آنچه در اين سوره بيان
كرديم كه رب عالم واحد است و غير او ربى نيست و واجب است كه از طريق نبوت پرستش
شود تا به اين وسيله آماده روز حساب گردند و اينكه جزاى مؤ منين چنين و چنان و جزاى
كافران چنين و چنان است براى مردم عابد كافى است ، البته در صورتى كه آنرا اخذ
نموده و به آن عمل كنند كه در اين صورت به آرزوى خويش مى رسند.
و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
يعنى تو رحمتى هستى كه به سوى همه جماعتهاى بشرى فرستاده شده اى .
دليل بر اينكه گفتيم همه جماعتها، جمع با الف و لام است ، علاوه بر اين كه مقتضاى
رسالت هم همين است . و اما اينكه چطور رحمت براى همه
اهل دنيا است ؟ جهتش اين است كه دينى آورده كه در اخذ به آن سعادت
اهل دنيا در دنيا و آخرتشان تاءمين است . آرى آن جناب (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رحمت
براى اهل دنيا است از جهت آثار حسنه اى كه از قيام او به دعوت حقه اش در مجتمعات بشرى
به راه افتاد كه اگر وضع زندگى بشر آن روز را
قبل از اينكه آن جناب مبعوث شود در نظر بگيريم و با وضعى كه پس از قيام او به خود
گرفت مقايسه كنيم كاملا روشن مى گردد.
قل انما يوحى الى انما الهكم اله واحد فهل انتم مسلمون
يعنى آنچه از دين به من وحى مى شود نيست مگر توحيد و معارف ديگرى كه متفرع بر
توحيد و ممثل به آن است ، چه معارف عقيدتى و چه اخلاقى و عملى ، خلاصه هر چه به من
وحى مى شود همه از فروعات دين تو حيد است .
دليل بر اين معنايى كه ما براى آيه كرديم اين است كه حصر (انما) بر روى حصر (انما)
آمده كه ظهورش در حصر حقيقى است .
فان تولوا فقل آذنتكم على سواء
كلمه (ايذان ) به طورى كه گفته اند از (اذن ) گرفته شده كه به معناى علم به
اجازه است در كارى . آنگاه به طور مجاز در مطلق علم
استعمال شده و از آن افعالى اشتقاق يافته و بسيارى از موارد متضمن معناى تهديد و انذار
نيز مى شود.
و كلمه (على سواء) على الظاهر حال از مفعول (آذنتكم ) است ، و معناى آن اين است كه
: اگر از دعوت تو اعراض كردند، و از اينكه با قبولى دين توحيد تسليم خدا شوند
روى گردانيدند، پس به ايشان بگو من به شما اعلام مى كنم كه شما از اين اعراض خود
در خطر مى باشيد، چون شما در اينكه من اعلامتان كنم ، و يا در خود خطر قرار گيريد
مساوى هستيد، (و به عبارت ديگر: در اعلام كردن من همه مساوى هستيد، و يا در مخاطره بودن
همه برابريد) بعضى از مفسرين گفته اند: مقصود اعلام به جنگ است . ولى اين معنا در
سوره هاى مكى دور به نظر مى آيد.
و ان ادرى قريب ام بعيد ما توعدون انه يعلم الجهر من
القول و يعلم ما تكتمون
اين آيه تتمه كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، كلامى كه ماءمور شده
آن را ابلاغ نمايد. و منظور از جمله (ما توعدون ) همان تهديد در جمله (آذنتكم على
سواء) است . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نخست ماءمور شد ايشان را از
خطرى كه در اعراض از اسلام هست هشدار دهد، و سپس ماءمور شد علم به دورى و نزديكى
وقوع آن خطر را از خود نفى كند، و بى علمى خود را چنين
تعليل كند كه علم به گفته هاى علنى ايشان كه همان طعن بر اسلام و استهزاء به آن
است - و گفته هاى پنهانى آنان ، منحصرا مخصوص به خداى تعالى است ، و تنها او
است كه عالم به حقيقت امر است . از اينجا به دست مى آيد كه منشا متوجه شدن عذاب به
كفار آن طعنه هايى بوده است كه در ظاهر به اسلام مى زدند، و هم آن نقشه هايى كه
پنهان مى داشتند، گويى كه فرموده : اگر اينان مستحق عذاب شدند به خاطر اظهاراتى
است كه عليه اين دعوت الهى كردند، و آن نقشه هايى كه پنهان داشتند، پس ايشان را به
آن عذاب تهديد كن ، و ليكن از آنجايى كه تو اطلاعى از ظاهر و باطن آنان ندارى ، و نمى
دانى كه جرمشان چقدر استحقاق عذاب دارد، و آيا استحقاق عذاب نزديك دارند، يا دور، لذا
چنين علمى را از خودت نفى كن ، و آن را تنها
به خداى تعالى ارجاع ده . از اين بيان معلوم مى شود كه منظور از (جهر
قول ) آن سخنانى است كه مشركين (عليه اسلام ) اظهار نموده و استهزايى است كه مى
كردند، و مراد از آنچه پنهان مى داشته اند، نقشه هاى شومى بوده كه عليه اسلام در بين
خود مطرح مى كردند.
و ان ادرى لعله فتنه لكم و متاع الى حين
اين جمله نيز تتمه كلامى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ماءمور به
گفتن آن شده است . ضمير در كلمه (لعله ) به طورى كه گفته اند كنايه از خبرى است
كه در كلام نيامده ، و بعيد هم نيست كه راجع به ايذان و اعلامى باشد كه ماءمور به آن
شد. و معناى آن اين است كه : من نمى دانم ، ممكن است اين اعلامى كه من ماءمور بدان شدم ،
يعنى مراد خداى تعالى از اينكه مرا ماءمور به اعلام خطر نموده ، اين باشد كه شما را
امتحان كند تا آنچه در باطن شما است بيرون كشيده ظاهرش سازد پس خدا مى خواهد شما را
بيازمايد و تا مدتى مهلت و كام بدهد و به اصطلاح استد راجتان كند.
قال رب احكم بالحق و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون
ضمير در قال به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر مى گردد و آيه شريفه
كلام آن جناب را حكايت مى كند كه در دعوت مردم به حق چه گفت و چگونه مردم دعوتش را
رد كردند و از او اعراض نمودند گويى كه
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه ايشان را دعوت نموده رسالت
خودش را به ايشان ابلاغ كرد و ايشان دعوتش را انكار كردند و در انكارشان پافشارى
نمودند روى از ايشان برگردانيده به درگاه پروردگارش متوجه شد و گفت : (رب
احكم بالحق - خدايا به حق حكم كن ) و اگر حكم را مقيد به حق كرد (معنايش اين نيست كه
خدا حكم به غير حق هم مى كند) بلكه اين قيد توضيحى است نه احترازى چون حكم خداى
تعالى جز حق نمى تواند باشد پس كاءنه گفته (خدايا به حكم خودت كه حق است حكم
كن ) يعنى حق را براى آنانكه به نفعشان است و عليه آنان كه بر ضررشان است اظهار
فرما. آنگاه بار ديگر روى سخن را متوجه كفار نموده و فرموده است : (ربنا الرحمن
لمستعان على ما تصفون - و پروردگار ما رحمان و عليه گفته هاى شما بهترين ياور
است ) و گويى كه با اين جمله به علت اعراض خود از ايشان و روى به درگاه خدا
نهادن و درخواست حكم به حق را بيان كردن اشاره مى كند. پس خداى سبحان رب او و رب
همه ايشان است و او را سزد كه ميان مربوبين خود حكم كند و او كثير الرحمه است ، يعنى
سائلش و كسى را كه به سويش روى آورد نوميد نمى كند و او است كه حكم مى كند و
كسى نيست كه حكمش
را تاءخير اندازد و او است كه با كلماتش حق را به كرسى نشانده
باطل را باطل و نابود مى سازد.
پس خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز در اينكه عرضه داشت (رب احكم
بالحق ) به ربى رجوع كرد كه رب او و رب مردم است و از او خواست تا به رحمتش حكم
كند و از او استعانت جست تا عليه آنچه باطل است و ايشان آن را مى پرستند قيام نمايد و
آن عبارت از اين بود كه دين باطل خود را به اوصافى كه در آن نبود وصف مى كردند و
دين حق را به طعنه هايى كه از آن مبرا است مذمت مى كردند. از آنچه گذشت نكته هايى كه
در آيه است - از آن جمله التفاتى كه از خطاب
(قل ) به غيبت (قال ) به كار رفته ونيز نكته اينكه
اول از خداى تعالى تعبير به (ربى ) نمود و بار دوم به (ربنا) و نيز نكته
اينكه چرا به دو وصف (رحمان ) و (مستعان ) توصيف نمود و همچنين ساير نكات آيه
- رو شن گرديد.
بحث روايتى
در مجمع البيان در ذيل آيه (و حرام على قريه اهلكناها...) گفته كه : محمد بن مسلم از
امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هر قريه اى را كه خداى عز و
جل هلاك گرداند ديگر بر نمى گردند.
و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه فرمود:
وقتى اين آيه ، يعنى آيه (انكم و ما تعبدون حصب جهنم )
نازل شد، اهل مكه از شنيدن آن دچار وحشت زيادى شدند. پس عبد اللّه بن زبعرى وارد مكه
شد، ديد كه كفار قريش همه درباره اين آيه گفتگو مى كنند، ابن زبعرى پرسيد: اين
حرف محمد است ؟ گفتند: آرى . گفت : اگر خودش اعتراف به آن كند من با او مخاصمه مى
كنم . پس او و محمد را يكجاملاقات دادند، ابن زبعرى پرسيد: آيا اين جمله اى كه قرائت
كردى درباره ما و خدايان ما تنها است ، يا درباره همه امتهاى بت پرست ، و خدايان ايشان
است ؟ فرمود: بلكه درباره شما و خدايانتان و همه امتها و خدايانشان ، است ، الا آن كسانى
كه خدا خودش استثناء كرده . ابن زبعرى گفت : قسم به خدا الان تو را مجاب خواهم كرد،
مگر تو نبودى كه درباره عيسى ثناى
خير مى كردى ؟ با اينكه مى دانى نصارى عيسى و مادرش را مى پرستند؟ و طايفه اى از
مردم ملائكه را پرستش مى كنند، آيا آن مردم و معبودهايشان در آتش نيستند؟ و اگر هستند
پس عيسى هم در آتش است ، ملائكه هم در آتش هستند؟ و اين مناقض با ثنايى است كه
درباره عيسى مى كردى ؟ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: نه ، عيسى و
ملائكه در آتش نيستند، پس قريش جنجال كرده ، خنده سر دادند، و گفتند: ابن زبعرى خوب
مجابت كرد. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: گفته مرا نفهميديد و
بيهوده جنجال مى كنيد، مگر من نگفتم الا آن كسانى كه خدا خودش استثناء كرده ، و مقصودم
اين كلام خدا بود كه مى فرمايد: (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون لا
يسمعون حسيسها و هم فيما اشتهت انفسهم خالدون ) .
مولف : اين حديث از طرق اهل سنت نيز روايت شده ليكن در طريق
اهل سنت متن روايت تشويش دارد، به خلاف روايت بالا كه متنش سالم تر و متين تر است ، و
آن اين است كه ابن عباس گفت : وقتى آيه شريفه (انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب
جهنم انتم لها واردون ) نازل شد، بر اهل مكه گران آمد، چون گفتند محمد خدايان ما را
ناسزا گفت . ابن زبعرى به ايشان گفت : من به خاطر كمك به شما با او مخاصمه مى
كنم ، او را بخوانيد. پس مردم رفتند و با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نزد
زبعرى شدند. ابن زبعرى گفت : اى محمد! اين كلام تو مخصوص خدايان ما است و يا عموم
كسانى كه به جاى خدا معبود شده اند؟ فرمود: براى همه كسانى است كه معبود شده اند.
ابن زبعرى گفت : به رب اين خانه (كعبه ) الان مجابت مى كنم ، مگر تو نبودى كه مى
گفتى عيسى بنده صالح خدا و عزيز بنده صالح خدا است و ملائكه بندگان صالحند؟
فرمود چرا من گفتم . گفت : در حالى كه نصارى مسيح ، و يهود عزيز، و بنو مليح ملائكه
را مى پرستند و تو در اين آيه ات گفتى همه هيزم جهنمند.
مردم مكه از خوشحالى جنجال كردند، پس اين آيه
نازل شد: (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى ) - يعنى عزيز و عيسى و ملائكه
- (اولئك عنها مبعدون ) ، و نيز اين آيه نازل شد: (و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك
منه يصدون ) يعنى و چون عيسى بن مريم را
مثل مى زنيم مردمت از آن جلوگيرى مى كنند.
اشكالى كه در متن اين روايت است : اولا اسم عزيز در آن برده شده و
حال آنكه اين آيات در مكه نازل شده . و در آيات مكى نامى از عزيز نيست نام او در آيات
مدنى ذكر شده و آن هم در سوره توبه كه در مدينه
نازل شده .
و ثانيا اينكه داشت يهود عزيز را مى پرستند صحيح نيست زيرا يهود عزيز را نمى
پرستد بلكه او را پسر خدا مى داند آن هم از باب تشريف و احترام همچنان كه خودشان را
هم فرزندان و دوستان خدا ناميدند و قرآن آن را حكايت نموده مى فرمايد: (نحن ابناء اللّه
و احباوه ) يعنى ما (يهوديان ) فرزندان و دوستان خداييم .
و ثالثادر اين حديث داشت كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اعتراف كرد به
اينكه آيه (انكم و ما تعبدون ) عام است و عيسى و ملائكه را
شامل مى شود آنگاه ابن زبعرى به عيسى و عزيز و ملائكه نقض كرده پس آيه مورد بحث
نازل شد و اين حرف صحيح نيست ، زيرا مستلزم آن است كه خداى حكيم و پيغمبر حكيم بيان
حكم را از وقت حاجت تاءخير انداخته باشند و تاءخير بيان از وقت حاجت بيشتر مايه تهمت
است . و رابعا از اين جهت كه حديث مشتمل بر اين است كه آيه : (و لما ضرب ابن مريم
مثلا) در اين قضيه نازل شده و حال آنكه مضمون آن كمترين ارتباطى با قضيه ندارد.
و نظير اين روايت روايت ديگرى است كه بين اهل سنت شايع است كه ابن زبعرى به
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اعتراض كرد و
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به او گفت : اى پسر! تو چقدر به لغت قوم
خود و زبان پدر و مادريت جاهلى ؟ من كه نگفتم (انكم و من تعبدون من دون اللّه ...) من
گفتم : (انكم و ما تعبدون ) و ما براى غير ذوى
العقول است و شامل عيسى نمى شود، زيرا در اين روايت به
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نس بت داده كه فرموده : (من كه نگفتم ) ،
(من گفتم ) و حال آنكه شاءن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )
اجل از اين است كه آيات قرآنى را كلام خودش بداند. از حافظ ابن حجرهم
نقل شده كه گفته است : اين حديث اصلى ندارد و در هيچ يك از كتب حديث ديده نشده نه با
سند و نه بى سند.
باز نظير آن دو حديث در ضعف ، حديث ديگرى است كه در آن آمده : ابن زبعرى پرسيد آيا
تو چنين گفته اى ؟ فرمود: بله گفت ، پس به رب كعبه سوگند همين الان مجابت مى كنم ،
آيا نبود كه يهود عزيز، و نصارى مسيح ، و بنو مليح ملائكه را مى پرستيدند؟ حضرت
فرمود: نه . ايشان شيطان را مى پرستيدند، كه ايشان را بدان كار وادار كرد، اينجا بود
كه آيه (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى ) نازل شد....
و ضعف آن بدين جهت است كه حجتى كه در حديث به آن جناب نسبت داده شده نفعش براى ابن
زبعرى بيشتر از ضررش است ، چون در آن حجت همچنانكه عزيز و عيسى و ملائكه را از
شمول آيه بيرون مى كند، آلهه از سنگ و چوب را هم بيرون مى كند، چون بت ها هم مانند آن
سه نامبرده خبرى از عبادت پرستندگان خود ندارند، و راضى هم نيستند، چون شعور
ندارند تا راضى باشند. پس آيه مختص به شياطين مى شود، و
حال آنكه اين حرف خلاف آن چيزى است كه به
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نسبت داده شده كه آن جناب فرموده : آيه شريفه
شامل بتها مى شود.
باز نظير آن دو در ضعف ، روايتى است كه در الدر المنثور آمده كه بزار از ابن عباس
روايت كرده كه گفت : آيه (انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم انتم لها واردون )
نازل شد و سپس آيه (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون ) آن را نسخ
كرد.
دليل ضعف اين روايت اين است كه اين دو آيه در يك سوره قرار دارند و معنا ندارد كه آيه
اى بلافاصله نسخ شود. علاوه بر اين كه اگر برخوردى هم باشد تخصيص است نه
نسخ .
و در امالى صدوق از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت آورده كه در ضمن
حديثى به على (عليه السلام ) فرموده : تو و شيعيانت كنار حوض هستيد، و دوستانتان را
آب مى دهيد، و دشمنان را از آن منع مى كنيد، شما ايمنان در روز فزع اكبريد، شما در زير
سايه عرش هستيد، مردم همه در فزعند، و شما فزعى نداريد، مردم همه اندوهناكند، و شما
اندوهى نداريد، درباره شما بود كه آيه (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها
مبعدون ) نازل شد، و درباره شما بود كه آيه (لا يحزنهم الفزع الاكبر و تتلقيهم
الملائكه هذا يومكم الذى كنتم توعدون ) نازل گرديد.
مؤ لف : معناى نزول آيه درباره على و شيعيانش اين است كه آيه شريفه درباره ايشان هم
جريان دارد، و يا اين است كه على و شيعيانش نيز
داخل در مصاديق اين آيه هستند. و روايات بسيارى درباره جماعتى از مؤ منين وارد شده كه اين
دو آيه را مخصوصا دومى را درباره آنان جريان مى دهد، مانند كسانى كه براى خدا قرآن
مى خوانند، و كسانى كه بر مردمى براى رضاى خدا با قرآن امامت مى كنند و مردمى كه
براى خدا اذان بگويند، و مملوكى كه حق خدا و حق مولاى خود اداء كند - صاحب مجمع
البيان اين روايت را از ابى سعيد خدرى
از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )
نقل كرده - و نيز كسانى كه براى خدا به يكديگر محبت مى ورزند، و كسانى كه در
دلهاى شب مخفيانه به سوى خدا قدم بر مى دارند، و مهاجرينى كه در راه خدا هجرت مى
كنند كه روايت اولى را الدر المنثوراز ابى الدرداء و دومى را از ابى امامه ، و سومى را از
خدرى ، و هر سه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند. در احاديث
ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نيز خلق كثيرى از جمله مصاديق اين آيه شمرده شده اند.
و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد از على (عليه السلام ) روايت كرده كه در
ذيل جمله (كطى السجل ) فرموده : نام فرشته است .
مؤ لف : الدر المنثور اين مضمون را از ابن ابى حاتم و ابن عساكر، از امام باقر (عليه
السلام ) نيز در حديثى روايت كرده است .
و در تفسير قمى است كه امام در ذيل جمله (يوم نطوى السماء كطى
السجل للكتب ) فرمود: (سجل ) نام فرشته اى است كه نامه هاى
اعمال را مى پيچد. و معناى پيچيدن آن اين است كه نابودش مى كند و به صورت دود در مى
آيد، و زمين را به صورت آتش در مى آورد.
و در نهج البلاغه در وصف اموات آمده كه : از پشت زمين به زير زمين ، و از وسعت روى آن
به تنگى زير آن ، و از نزد اهل و عيال ، به غربت ، و از نور به ظلمت رفتند. رفتند در
حالى كه پا برهنه و عريان بودند، از دنيا تنها
اعمال با ايشان آمد، و به زندگى دائم و خانه هميشگى
منتقل شدند، همچنانكه خداى سبحان فرموده : (كما بدانا
اول خلق نعيده ، وعدا علينا انا كنا فاعلين ) .
مؤ لف : استشهاد به امام (عليه السلام ) به اين آيه شريفه با هر دو معنايى كه براى
(اعاده ) كرديم قابل انطباق است ، و آن دو معنا يكى اعاده خلق به صورت
قبل از خلقت بود، و يكى اعاده به معناى زنده كردن بعد از مردن آن طورى كه
قبل از مردن بودند. و اين دو معنا در بيان آيه گذشت .
و در مجمع البيان گفته كه : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت شده كه
فرمود شما در روز قيامت پا برهنه و عريان با بدنى ناتوان و لاغر و رنجور، محشور
مى شويد،
همچنانكه خداى تعالى فرموده : (كما بدانا
اول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين ) .
مؤ لف : نظير اين روايت در كتاب نور الثقلين از كتاب دوربستى ، به سند خود از ابن
عباس از آن جناب آمده .
و در تفسير قمى در ذيل (و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر) فرموده : كتابهاى
آسمانى همه ذكراند. و در ذيل آيه (ان الارض يرئها عبادى الصالحون ) فرمودند:
درباره قائم و اصحاب او است . و نيز فرمودند: زبور
مشتمل بر پيشگوييها و حمد و تمجيد و دعا بوده است .
مؤ لف : روايات در باب مهدى (عليه السلام ) و ظهور او و پر كردنش زمين را از
عدل بعد از پر شدنش از ظلم و جور - چه از طرق عامه و چه از طرق خاصه و چه از
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و چه از ائمه هدى (عليهم السلام ) - آنقدر
زياد است كه به حد تواتر رسيده ، و اگر كسى بخواهد به آنها وقوف يابد، بايد به
كتابهايى كه مظنه اين بحث در آنها مى رود مراجعه كند، و چنين كتابهايى در بين عامه و
خاصه زياد است .
و در الدر المنثور است كه بيهقى در كتاب دلائل ، از ابى هريره روايت كرده كه گفت :
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: من رحمتى هستم كه خدابر بشر هديه
داده است .
سوره حج ، آيات 1-2
سوره حج در مدينه نازل شده و 78 آيه دارد
بسم اللّه الرحمن الرحيم يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى ء عظيم (1)
يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع
كل ذات حمل حملها و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب اللّه شديد(2)
ترجمه آيات
به نام خداى رحمان رحيم . اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز چيزى
است هول انگيز (1).
روزى كه آن را ببينيد زنان شيرده از شدت هول آن ، شيرخوار خويش را از ياد ببرند و
زنان باردار بار خويش بيندازند و مردمان به نظرت مست آيند ولى مست نيستند بلكه
سختى عذاب خدا ايشان را بى خود كرده است (2).
بيان آيات
اين سوره مشركين را مخاطب قرار داده ، اصول دين و انذار و تخويف را به ايشان خاطر
نشان مى سازد، همچنانكه در سوره هاى نازل شده
قبل از هجرت مشركين مورد خطابند. اين سوره سياقى دارد كه از آن بر مى آيد مشركين هنوز
شوكت و نيرويى داشته اند.
و نيز مؤ منين را به امثال نماز، حج ، عمل خير، اذن در
قتال و جهاد مخاطب قرار داده ، و آيات آن داراى سياقى است كه مى فهماند مؤ منين جمعيتى
بوده اند كه اجتماعشان تازه تشكيل شده ، و روى پاى خود ايستاده ، و مختصرى عده و عده و
شوكت به دست آورده اند.
با اين بيان به طور قطع بايد گفت كه اين سوره در مدينه
نازل شده ، چيزى كه هست نزول آن در اوايل هجرت و
قبل از جنگ بدر بوده است . و غرض سوره بيان
اصول دين است ، البته با بيانى تفصيلى كه مشرك و موحد هر دو از آن بهره مند شوند.
و نيز فروع آن ، ولى بيانش در فروع به طور
اجمال است ، و تنها مؤ منين موحد از آن استفاده مى كنند، چون
تفاصيل احكام فرعى در روزگارى كه اين سوره
نازل مى شده هنوز تشريع نشده بود، و به همين جهت در اين سوره كليات فروع دين از
قبيل نماز و حج را بيان كرده است .
و از آنجايى كه دعوت مشركين به اصول دين توحيد از طريق انذار صورت مى گرفته ،
و نيز وادارى مؤ منين به اجمال فروع دين به لسان امر به تقوى بوده ، و قهرا سخن از
روز قيامت به ميان آمده ، لذا گفتار را در آن فراز بسط داده ، و در آغاز سوره ، زلزله روز
قيامت - كه از علامتهاى آن است و به وسيله آن زمين ويران شده ، و كوهها فرو مى ريزد
- را خاطر نشان ساخته است .
يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى ء عظيم
كلمه (زلزله ) و (زلزال ) به معناى شدت حركت است به حالتى كه
هول انگيز باشد. و گويا از طريق اشتقاق كبير از ماده
(زل ) كه به معناى (زلق ) است گرفته شده ، و به منظور مبالغه و اشاره به
تكرار آن تكرار شده است ، و اين در واژه هاى مشابه
(زل ) شايع و زياد است ، مثل (ذب ) و (ذبذب ) ، (دم ) و (دمدم ) ، (كب )
و (كبكب ) ، (دك ) و (دكدك ) ، (رف ) و (رفرف ) و... .
خطاب در آيه شريفه كه فرمود (يا ايها الناس )
شامل جميع مردم ، از كافر و مؤ من ، مرد و زن ، حاضر و غايب ، و موجودين در عصر
نزول آيه ، و آنهايى كه بعدا به وجود مى آيند مى شود. و حاضرين در عصر خطاب و در
مجلس خطاب وسيله پيوستگى با همه است ، چون همه در نوع انسانيت مشتركند.
در اين خطاب مردم را امر كرده كه از پروردگارشان بپرهيزند، كافر بپرهيزد، ايمان
آورد، مؤ من بپرهيزد از كيفر مخالفت اوامر و نواهى او در فروع انديشه كند. و آنگاه امر
مزبور را تعليل كرده به اينكه چون زلزله قيامت امر عظيمى است . و ناگفته پيدا است
كه دعوت در اين آيه دعوت از راه انذار و تهديد است .
و اگر زلزله را اضافه به ساعت كرد، و فرموده : (زلزله الساعه ) بدين جهت است
كه زلزله از علامتهاى قيامت است . بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از زلزله ساعت ، شدت
قيامت و هول آن است . و اين گفتار از جهت عبارت و لفظ آيه خيلى بعيد است .
يوم ترونها تذهل
كل مرضعه عما ارضعت
كلمه (ذهول ) به معناى اين است كه با دهشت از چيزى بگذرى و بروى . و كلمه
(حمل ) - به فتح حاء - به معناى سنگينى و ثقلى است كه آدمى در باطن
حمل كند، مانند فرزند در شكم . و (حمل ) - به كسر حاء - به معناى سنگينى و ثقلى
است كه در ظاهر بدن حمل شود، مانند بار شتر - اين سخن از راغب است .
و در مجمع البيان گفته : (حمل ) - به فتح حاء - به معناى آن چيزى است كه در
شكم يا بر سر درخت باشد، و (حمل ) - به كسر حاء - به معناى آن چيزى است كه
بر پشت و يا بر سر آدمى باشد.
در كشاف گفته : اگر كسى بپرسد چرا در آيه شريفه فرموده (مرضعه ) و نفرموده
(مرضع ) ؟ در پاسخ مى گوييم : براى اينكه (مرضعه ) با (مرضع ) در معنا
فرق دارد. (مرضعه ) آن زنى است كه در حال شير دادن باشد و پستان را به دهان
كودك گذاشته باشد. و كودكش در حال مكيدن باشد. و اما (مرضع ) آن زنى است كه
شاءنيت اين كار را داشته باشد، هر چند كه الان
مشغول شير دادن نباشد. در آيه شريفه كلمه (مرضعه ) را به كار برده تا دلالت كند
بر اينكه دهشت و هول قيامت ، آن چنان سخت است كه وقتى ناگهانى مى رسد، مادرى كه
پستان در دهان بچه اش گذاشته آن را از دهان او بيرون مى كشد.
آنگاه گفته : اگر بگويى چرا اول فرمود: (ترون ) و سپس فرمود: (ترى ) ،
اول جمع آورد، و بار دوم مفرد؟ در پاسخ مى گوييم : براى اينكه رويت در
اول مربوط شده به زلزله ، كه قبلا آن را به رخ همه مردم مى كشيد، لذا به همه فرمود:
(ترون ) : مى بينيد و اما در آخر آيه معلق شده به يك چيز، و آن هم حالت مستى مردم
است ، پس بايد يك يك مردم را بيننده حال سايرين فرض كرد، لذا آن را مفرد آورده .
در جمله (و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى ) مى فرمايد مست نيستند، در حالى
كه خودش قبلا فرموده بود كه (ايشان را مست مى بينى ) و اين بدان منظور است كه
دلالت كند بر اينكه مستى ايشان و اينكه عقلهايشان را از دست داده و دچار دهشت و حيرت شده
اند، از شراب نيست ، بلكه از شدت عذاب خدا است كه ايشان را به آن حالت افكنده
همچنانكه خداى عز و جل فرموده : (ان اخذه اليم شديد) .
و ظاهر آيه اين است كه اين زلزله قبل از نفخه اولى صور كه خدا از آن در آيه (و نفخ
فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء اللّه ثم نفخ فيه اخرى
فاذا هم قيام ينظرون ) خبر داده ، واقع مى شود، چون آيه مورد بحث مردم را در
حال عادى فرض كرده كه ناگهانى و بى مقدمه زلزله ساعت رخ مى دهد، و
حال ايشان از مشاهده آن دگرگون گشته ، به آن صورت كه آيه شريفه شرح داده ، در
مى آيند. و اين قبل از نفخه اولى است ، كه مردم با آن مى ميرند، نه نفخه دوم ، چون
قبل از نفخه دوم ، مردم زنده اى در روى زمين وجود ندارد.
بعضى از مفسرين گفته اند: اين آيه شدت عذاب را
تمثيل كرده ، نه اينكه واقعا همانطور كه فرموده تحقق يابد، و معنايش اين است كه : اگر
در اين ميان بيننده اى باشد كه صحنه را ببيند، به چنين حالى در خواهد آمد.
و ليكن اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه با سياق آيه كه سياق انذار به عذاب
ناگهانى و بى سابقه است نمى سازد، و شنونده از انذار به عذابى كه از آن آگاهى
ندارد، و تنها به او بگويند: اگر كسى آنجا باشد چنين و چنان مى شود، آن طور كه
بايد نمى ترسد.
بحث روايتى
در الدر المنثور است كه سعيد بن منصور، احمد، عبد بن حميد، و ترمذى (وى حديث را صحيح
دانسته ) و نسائى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و حاكم (وى نيز حديث را صحيح
دانسته ) و ابن مردويه ، از طرقى از حسن و غير او، از عمران بن حصين ، روايت كرده اند كه
گفت : وقتى آيه (يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى ء عظيم ... و لكن
عذاب اللّه شديد)
نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در سفر بود، پس رو به اصحاب
خود كرده فرمود: هيچ مى دانيد اين چه روزى است ؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتر
است . فرمود: اين روزى است كه خدا به آدم مى فرمايد: برخيز برخاستن آتش . مى
گويد: پروردگارا برخاستن آتش يعنى چه ؟ مى فرمايد: از هر هزار نفر نهصد و نود و
نه نفر به سوى آتش ، و يك نفر به سوى بهشت .
مسلمانان شروع كردند به گريه ، حضرت فرمود: به هم نزديك شويد و به سوى
رشد برويد چون هيچ نبوتى نبود مگر آنكه قبل از آن جاهليتى بوده ، آتش هر چه از جاهليت
گرفت كه گرفته ، و اگر كامل نشد از منافقين مى گيرد، و
مثل شما نيست مگر مثل رنگ مخالفى كه در بازوى حيوان و يا
مثل خالى است كه در پهلوى شتر باشيد. آنگاه فرمود: من اميدوارم كه شما يك چهارم
اهل بهشت باشيد. پس ياران تكبير گفتند. آن گاه فرمود: من اميدوارم كه شما يك سوم
اهل بهشت باشيد. باز تكبير گفتند. آنگاه فرمود: من خيلى اميدوارم كه شما نصف
اهل بهشت باشد. باز تكبير گفتند، راوى مى گويد نفهميدم دو ثلث را هم فرمود يا نه .
مؤ لف : اين روايت به طرق بسيارى ديگر از عمران ، ابن عباس ، ابى سعيد خدرى ، ابى
موسى و انس ، نقل شده كه البته در متن آنها اختلافى هست ، از همه آن متون
معتدل تر همين روايتى است كه ما ايراد كرديم .
و در تفسير قمى در ذيل آيه (و ترى الناس سكارى ) فرمودند: يعنى از شدت اندوه و
فزع عقلشان زايل گشته ، دچار حيرت مى شوند.
سوره حج ، آيات ، 3- 16
و من الناس من يجدل فى اللّه بغير علم و يتبع
كل شيطان مريد(3) كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير(4)
ياايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه
ثم من مضغه مخلقه و غير مخلقه لنبين لكم و نقر فى الارحام ما نشاء الى
اجل مسمى ثم نخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم و منكم من يتوفى و منكم من يرد الى
ارذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيا و ترى الارض ها مده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت
و ربت و انبتت من كل زوج بهيج (5) ذلك بان اللّه هو الحق و انه يحى الموتى و انه على
كل شى ء قدير(6) و ان الساعه آتيه لا ريب فيها و ان اللّه يبعث من فى القبور(7) و من
الناس من يجدل فى اللّه بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير(8) ثانى عطفه
ليضل عن سبيل اللّه له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمه عذاب الحريق (9) ذلك بما
قدمت يداك و ان اللّه ليس بظالم للعبيد(10) و من الناس من يعبد اللّه على حرف فان
اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب على وجهه خسر الدنيا و الاخره ذلك هو
الخسران المبين (11) يدعوا من دون اللّه ما لا يضره و ما لا ينفعه ذلك هو
الضلال البعيد(12) يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشير(13)
ان اللّه يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ان اللّه
يفعل ما يريد(14) من كان يظن ان لن ينصره اللّه فى الدنيا و الاخره فليمدد بسبب الى
السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ(15)و كذلك انزلناه آيات بينات و ان
الله يهدى من يريد(16)
ترجمه آيات
بعضى مردم درباره خدا بدون علم مجادله مى كنند و پيرو شيطانهاى شرورند (3).
بر شيطان مقرر شد كه هر كس با او دوستى كند به ضلالتش افكند و به سوى آتش
سوزانش راهبر شود (4).
اى مردم اگر درباره زندگى پس از مرگ در شكيد ما شما را از خاك آفريديم آنگاه از
نطفه آنگاه از خون بسته سپس از پاره اى گوشت كه يا تصوير به خود گرفته و يا
نگرفته . تا براى شما توضيح دهيم و هر چه خواهيم در رحمها قرار دهيم تا مدتى معين ،
پس آنگاه شما را كودكى بيرون آريم تا به قوت و نيروى خويش برسيد. آنگاه بعضى
از شما هستند كه در همين حد از عمر وفات يابند و بعضى از شما به پست ترين دوران
عمر برسند، و آن دوران پيرى است كه پس از سالها دانستن ، چيزى نداند، (نمونه ديگرى
از قيامت اينكه ) تو زمين را مى بينى كه در زمستان افسرده است چون باران بهارى بر آن
نازل كنيم به جنب و جوش در مى آيد و از همه گياهان بهجت آور نر و ماده بروياند (5).
زيرا خدا حق است و حق تنها اوست ، و او مردگان را زنده مى كند و او به همه چيز تواناست
(6).
رستاخيز آمدنى است و شك در آن نيست و خداخفتگان قبور را زنده مى كند (7).
از جمله مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون علم و هدايت و كتابى روشن مجادله مى كنند
(8).
و بزرگى مى فروشند تا مردم را از راه خدا گمراه كنند. در اين دنيا ذلت و خفتى و در
قيامت عذاب سوزانى دارند كه به ايشان مى چشانيم (9).
و مى گوييم اين عذاب به خاطر اعمالى است كه از پيش كرده ايد كه خدا با بندگان ستم
پيشه نيست (10).
و از جمله مردم كسانى هستند كه خدا را به بعضى از شرايط و در بعضى فرضها مى
پرستند اگر خيرى به او برسد آرامش مى يابد و اگر شر و فقر به او رسد روى
بگرداند، چنين كسانى در دنيا و آخرت زيان مى كنند كه زيان آشكار همين است (11).
غير خدا چيزى را مى پرستند و مى خواند كه نه زيانش رساند و نه سودش دهد و ضلالت
بى انتها همين است (12).
كسى را مى خواند كه ضررش از نفعش زودتر مى رسد، و اين چه بد معبود و همدمى است
كه او را بپرستند (13).
خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند به بهشت هايى در آورد كه
جويها در آن روان است كه خدا هر چه بخواهد مى كند (14).
هر كه گمان دارد كه خدا پيغمبر را در دنيا و آخرت نصرت نمى دهد ريسمانى به آسمان
كشد آنگاه آن را قطع كند و ببيند آيا نيرنگش آنچيزى را كه باعث خشم او شده از بين مى
برد (15).
اين چنين ، قرآن را آيه هاى روشن نازل كرديم و خدا هر كه را كه خواهد هدايت كند (16).
بيان آيات
اين آيات اصنافى از مردم را معرفى مى كند و مى فرمايد: بعضى مصر بر
باطل ، و مجادله كنند، در برابر حقند، و بعضى درباره حق متزلزلند، و بعضى ديگر مؤ
منند. و درباره هر صنفى وصف الحالى ذكر مى كند: دسته
اول و دوم را گمراه دانسته و گمراهيشان را بيان مى كند و از بدى سرانجامشان خبر مى
دهد، و صنف سوم را راه يافته در دنيا، و متنعم در آخرت مى داند.
و من الناس من يجادل فى اللّه بغير علم و يتبع
كل شيطان مريد
كلمه (مريد) به معناى پليد است . و بعضى گفته اند: به معناى كسى است كه يكسره
و به كلى فاسد و از خير عارى باشد. و (مجادله در خدا بدون علم ) به معناى اين است
كه در مسائلى كه برگشتش به صفات و افعال خدا باشد سخنانى بر اساس
جهل و بدون علم بزنند و درباره آن اصرار هم بورزند.
(و يتبع كل شيطان مريد) - اين جمله بيان مسلك مشركين در اعتقاد و
عمل است ، همچنانكه جمله قبلى بيان مسلك ايشان در حرف زدن بود، گويى كه فرموده :
بعضى از مردم درباره خدا بدون علم حرف مى زنند و بر
جهل خود اصرار هم مى ورزند و به هر باطلى معتقد شده ، به آن
عمل هم مى كنند، و چون شيطان محرك و هادى آدميان به سوى
باطل است پس در حقيقت اين گونه اشخاص به اغواى شيطان
متمايل به وى شده اند، و در هر اعتقاد و عمل او را پيروى مى كنند.
در آيه شريفه پيروى شيطان به جاى اعتقاد و
عمل به كار رفته ، تا دلالت كند بر چگونگى و حقيقت مطلب و در نتيجه زمينه فراهم شود
براى آيه بعدى كه مى فرمايد: (شيطان از طريق بهشت گمراهش مى كند، و به سوى
عذاب آتش رهنمون مى شود) .
و اگر فرمود: (و يتبع كل شيطان ) و نفرمود (و يتبع الشيطان المريد) كه همان
ابليس باشد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه شيطان انواع و اقسام و فنونى از
ضلالت را دارد، چون ابواب باطل مختلف است ، و بر هر بابى شيطانى ،از
قبيل ابليس ، و ذريه اش و شيطانهايى از آدميان هستند كه به سوى ضلالت دعوت مى
كنند، و اولياى گمراهشان از ايشان تقليد و پيروى مى كنند، هر چند كه تمامى تسويلات
، و وسوسه هاى آنان منتهى به استاد همه شان ابليس ملعون مى شود.
و جمله (و يتب ع كل شيطان ) در عين حال كنايه از اين نيز هست كه گمراهان در پيروى
باطل به جايى نمى رسند كه توقف كنند، براى اينكه استعداد پذيرش حق در آنها كشته
شده ، و قلبشان مطبوع بر باطل گشته . و خلاصه جمله مذكور به كنايه معنايلا را مى
رساند كه آيه (و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا
سبيل الغى يتخذوه سبيلا) در مقام بيان آن است .
كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير
كلمه (تولى ) به معناى اين است كه كسى را براى پيروى ولى خود بگيرى . و كلمه
(فانه يضله ) مبتدايى است كه خبرش حذف شده و معنايش اين است كه : پيروى مى كند
هر شيطان پليدى را كه از جمله صفاتش يكى اين است كه بر او نوشته شده كه هر كس او
را ولى خود بگيرد و پيرويش كند، اضلال و هدايتش او را به سوى عذاب سعير، ثابت و
لازم است .
و مراد از اينكه فرمود (بر او نوشته شده كه ...) اين است كه قضاى الهى در حق وى
چنين رانده شده كه اولا پيروان خود را گمراه كند، و ثانيا ايشان را
داخل آتش سازد واين دو قضا كه در حق وى رانده شده همان است كه آيه (ان عبادى ليس لك
عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين و ان جهنم لموعدهم اجمعين ) آن را بيان مى كند، كه
توضيح آن در جلد دوازدهم اين كتاب گذشت .
و از آنچه گذشت ضعف كلام بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: معناى آيه اين
است كه هر كه شيطان را ولى خود بگيرد خدا او را گمراه مى كند، زيرا از كلام خداى
عزوجل هيچ شاهدى بر اين معنا نيست ، و در كلام خدا دليلى كه دلالت كند بر اينكه چنين
قضايى عليه پيدوان شيطان رانده شده باشد نيست ، آنچه در كلام خداى تعالى آمده اين
است كه قضاى رانده شده كه هر كس شيطان را ولى خود بگيرد و پيرويش كند خدا
شيطان را بر او مسلط كند، تا گمراهش سازد، نه اينكه خداوند خودش مستقيما او را گمراه
كند.
علاوه بر اينكه لازمه اين معنا اين است كه مرجع ضميرها مختلف باشد، ضمير فانه بدون
جهت به خداى تعالى برگردد، در حالى كه اسمى از خداى تعالى قبلا ذكرنشده .
از اين ضعيف تر قول كسى است كه گفته : معناى آيه اين است كه : بر اين شخص كه
درباره خدا بدون علم جدال مى كند نوشته شده كه هر كه او را دوست بدارد او گمراهش
كند. خلاصه ضميرها را به موصول در (من
يجادل ) برگردانده ، كه ضعف اين كلام براى خواننده روشن است .
از آيه شريفه بر مى آيد كه قضايى كه عليه ابليس رانده شده تنها براى او نيست ،
بلكه بر او و قبيله و ذريه و اعوان اوست . و ديگر اينكه گمراه كردن آنان و هدايتشان به
سوى عذاب سعير همه فعل ابليس است . اين نكته نيز مخفى نيست كه جمع ميان كلمه
(يضله ) و كلمه (يهديه ) در آيه شريفه خالى از لطف نيست .
يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ... شيئا
مراد از (بعث ) زنده كردن مردگان و بازگشت به سوى خداى سبحان است ، و اين روشن
است . و كلمه (علقه ) به معناى قطعه اى خون خشكيده است . و كلمه (مضغه ) به
معناى قطعه اى گوشت جويده شده است ، و (مخلقه ) به طورى كه گفته اند به معناى
تام الخلقه است ، و (غير مخلقه ) يعنى آنكه هنوز خلقتش تمام نشده ، و اين كلام با
تصوير جنين كه ملازم با نفخ روح در آن است منطبق مى شود. و بنابراين معنا، كلام كسى
كه گفته (تخليق ) به معناى (تصوير) است ، با آيه منطبق مى گردد.
مقصود از جمله (لنبين لكم ) بر حسب ظاهر سياق ، اين است كه تا برايتان بيان كنيم
كه بعث ممكن است ، و شك و شبهه را از دلهايتان
زايل نماييم ، چون مشاهده انتقال خاكى
مرده به صورت نطفه ، و سپس به صورت علقه ، و آنگاه مضغه ، و در آخر انسان زنده ،
براى هيچكس شكى نمى گذارد در اينكه زنده شدن مرده نيز ممكن است ، و به همين جهت جمله
مورد بحث را در اينجاى آيه قرار داد، نه در آخر آن .
(و نقر فى الارحام ما نشاء الى اجل مسمى ) يعنى ما در ارحام آنچه از جنين ها بخواهيم
مستقر مى سازيم ، و آن را سقط نمى كنيم تا مدت
حمل شود، آنگاه شما را بيرون مى آوريم ، در حالى كه
طفل باشيد.
در مجمع البيان گفته : يعنى ما شما را از شكم مادرانتان بيرون مى آوريم در حالى كه
طفليد. و كلمه (طفل ) به معناى انسان صغير است . و اگر كلمه مذكور را مفرد آورده با
اينكه مقصود جمع است ، بدينجهت است كه اين كلمه مصدر است ، و در مصدر مفرد به جاى
جمع استعمال مى شود، مثل اينكه هم مى گويند
(رجل عدل ) و هم مى گويند (رجال عدل ) .
بعضى از مفسرين در پاسخ اين سؤ ال گفته اند: خواسته بفرمايد ما يك يك شما را
طفل بيرون مى آوريم . و مقصود از (بلوغ اشد) حالت نيرومند شدن اعضا و قواى بدنى
است .
در جمله (و منكم من يتوفى و منكم من يرد الى
ارذل العمر) مقابله ميان دو جمله به كار رفته ، و اين مقابله دلالت مى كند بر اينكه جمله
اول مقيد به قيدى است كه آن را از دومى متمايز مى كند، و آن قيد در تقدير است ، و تقدير
كلام چنين است : (و منكم من يتوفى من قبل ان يرد الى
ارذل العمر و منكم من يرد الى ارذل العمر) و مراد از
(ارذل العمر) ناچيزتر و پست ترين دوران زندگى است كه قهرا با دوران پيروى
منطبق مى شود، زيرا اگر با ساير دوره ها مقايسه شود حقيرترين دوران حيات است .
(لكى لا يعلم من بعد علم شيئا) - يعنى تا به حدى برسند كه بعد از يك دوره
دانايى ديگر چيزى ندانند، البته چيز قابل اعتنايى كه اساس زندگى بر آن است . لام
(لكيلا) لام غايت است ، يعنى امر بشر منتهى مى شود به ضعف قوا و مشاعر، به طورى
كه از علم كه نفيس ترين محصول زندگى است ، چيز
قابل اعتنايى برايش نماند.
(و ترى الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و انبتت من
كل زوج بهيج )
راغب مى گويد: وقتى گفته مى شود (همدت النار) معنايش اين است كه آتش خاموش شد،
و از همين باب است (ارض ها مده ) يعنى بدون گياه و نيز (نبات هامد) يعنى گياه
خشك . در كلام خداى تعالى هم آمده كه مى فرمايد: (و ترى الارض هامده ) و قريب به
همين معنا است كلام كسى كه آن را به (ارض هالكه - زمين هلاك كننده ) معنا كرده است .
راغب مى گويد: (هز) به معناى تحريك به حركت شديد است . وقتى گفته مى شود:
(هززت الرمح ) معنايش اين است كه من نيزه را به شدت تكان دادم ، و نيز (اهتز
النبات ) به معناى اين است كه گياه از شدت سرسبزى تكان بخورد.
باز راغب درباره كلمه (ربت ) گفته : (ربا) به معناى زياد شد و بلند شد مى
باشد، همچنانكه در قرآن فرموده : (فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت ) يعنى
وقتى آب را بر آن نازل مى كنيم ، تكان مى خورد و بلند مى شود اين بود كلام راغب
البته با تلخيص .
(و انبتت من كل زوج بهيج ) - يعنى زمين بعد از آنكه ما بر آن آب
نازل كرديم از هر صنف از اصناف گياهان داراى بهجت - يعنى خوش رنگ ، و داراى برگ
و گل خندان - برويانيد. ممكن هم هست منظور از (زوج ) معناى
مقابل فرد باشد، براى اينكه در جاهاى ديگر كلام خداى تعالى اين معنا ثابت شده ، كه
گياهان نيز ازدواج دارند، همچنانكه براى آنها حيات و زندگى اثبات شده و علوم
تجربى امروز نيز با آن موافق است .
و حاصل معنا اين است كه : زمين در روياندن گياهان و رشد دادن آنها، اثرى دارد نظير اثر
رحم در روياندن فرزند كه آن را از خاك گرفته به صورت نطفه ، و سپس علقه ،
آنگاه مضغه ، آنگاه انسانى زنده در مى آورد.
ذلك بان اللّه هو الحق و انه يحيى الموتى و انه على
كل شى ء قدير) .
كلمه (ذلك ) اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى آمده بود، و آن خلقت انسان و گياه
بود. و تدبير امر آنها از نظر حدوث و بقاء، و هم از نظر خلقت و تدبير، امرى است داراى
واقعيت كه كسى نمى تواند در آنها ترديد كند.
آنچه از سياق بر مى آيد اين است كه مراد از (حق ) ، خود حق است ، يعنى وصفى نيست كه
قائم مقام موصوف حذف شده و خبر (ان ) بوده باشد، بلكه مى خواهد بفرمايد:
خداى تعالى خود حق است ، حقى كه هر موجودى را تحقق مى دهد و در همه چيز نظام ، حق
جارى مى كند. پس همين كه خداى تعالى حق است و هر چيزى تحققش به او است ، سبب شده
كه اين موجودات و نظامهاى حقه جارى در آن به وجود آيد، و همه اينها كشف مى كند از اينكه
او حق است .
جمله (و انه يحيى الموتى ) عطف است به ما قبلش كه در آيه قبلى ذكر شده بود، و آن
عبارت بود از انتقال خاك مرده از حالى به حالى و رساندنش به مرحله انسانى زنده . و
نيز انتقال زمين مرده به وسيله آب به صورت نباتى زنده ، و اين كار همچنان ادامه دارد،
به خاطر اينكه او كارش زنده كردن مردگان است .
و جمله (و انه على كل شى ء قدير) مانند جمله قبلى عطف است بر جملات سابق . و مراد
اين است كه آنچه ما بيان كرديم همه به خاطر اين بوده كه خدا بر هر چيز قادر است ،
چون ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آنها در ايجاد و ابقاء، مرتبط به وجود و نظامى
است كه در عالم جريان دارد، و همانطور كه ايجاد وجود و نظام عالم ، جز با داشتن قدرت
ميسر نمى شود، همچنين داشتن قدرت بر آن دو كار جز با داشتن قدرت بر هر چيز ميسر
نمى شود. پس ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آن دو، به خاطر عموم قدرت او است ، و
به تفسير ديگر: خلقت و تدبير انسان و نبات كشف مى كند از عموم قدرت او.
و ان الساعه آتيه لا ريب فيها و ان اللّه يبعث من فى القبور
اين دو جمله عطف است بر (ان ) در جمله (ذلك بان اللّه ) .