فرهاد کاکه رش
يوسف و زليخا و زنداني بودنش، خشکسالي و عزيز مصر و...
در قسمت هايي از خاتمه کتاب: «... و اين بضاعت مزجات در مصر جامع تبريز با آن ذخاير سعادت مضاف شود و فرياد زنان اوف لنا الکيل را از خشک سال کرم بصاع اصطناع نصاب هر نصيبي کامل گرداند بلکه اين پيوند دل و فرزند جان که يوسف وار بند عوايق روزگار خود بود، از زندان بيت الاحزان خاطر بيرون مي آيد و مشتاقان روي و منتظران سر کوي وصالش نشسته و هزار دست قلم تيز کرده تا بعد ما که در حيرت مشاهده رخسارش دست و ترنج بر هم بريده باشند، قصه جمال و سرگذشت احوال او نويسنده...»(مرزبان نامه، ص750).
موسي- يد بيضا:
در باب ششم «...در امتنان اين خير و احسان ترا با فضيلت يد عليا معجزه يد بيضا به معالجه اين داء معضل که بمن رسيده است، پيدا گردد...»(همان منبع، ص380)
(و ادخل يدک في جيبک تخرج بيضاء من غير سوء)
عصاي موسي و سحر فرعون
در باب دوم در «داستان شهريار بابل با شهريارزاده» از زبان مهمتر پريان مي گويد: «شعباني که به جاي افسوس و دم از سحره ي فرعون عصاي موسي خورد...» تلميح است به قال هي عصاي اتوکؤا عليها و اهش بها علي غنمي ولي فيها مأرب اخري (18) قال ألقها يموسي (19) فألقئاها فاذا هي حيه تسعي (20)(سوره طه آيات 18و19و20)
حضرت ابراهيم (ع)
حضرت ابراهيم (ع) و اطمينان قلبي در احياي مردگان در باب ششم «داستان موش و گربه: از زبان گربه در پاسخ سخنان محبت آميز دشمن ديرينه اش مي گويد: اکنون اگر چه بر حسن طريقت تو واثقم از درون بي غايله تو آگاه، اما رکون نفس و سکون دل را مي خواهم که به اَيمان غلاظ ايمان مرا در حسن العهد خويش تازه گرداني و در اين التماس در من شکي نيفکني که در خواست خليل الله با منقبت نبوت و کمال خلت آنجا که از استاد قدر صنعت دستکاري احياء مره بعد اخري مي خواهد تا معاينه در آيينه حس او جلوه دهد...»(همان منبع، ص380)
اينکه ابراهيم ملقب به خليل الله است، به موجب روايات و اخبار اسلامي ابراهيم از پيامبران برگزيده ي خداست و خداوند او را خليل يعني دوست خويش ناميده است همچنان که حضرت محمد را خاتم و حبيب و موسي را کليم الله و عيسي را روح الله مي گويند.
خاقاني مي گويد:
«حق کرده خليل را اشارت
تا کرده بنا بسان کعبه
وز دگر سو چون خليل الله درودگر زاده ام
بود خواهرگير عيسي مادر ترساي من» (به نقل فرهنگ تلميحات، ص8و28)
اما بحث اطمينان قلبي ابراهيم در زنده شدن مردگان، در سوره ي بقره به تفصيل آمده است: رب ارني کيف تحيي الموتي...ليطمئن قلبي» (سوره بقره آيه 260)
ابراهيم از خداوند مي خواهد که زنده کردن مردگان را به او نشان دهد خداوند دستور مي دهد چهار مرغ را سر ببرد و جسم آن ها را پاره پاره کند و هر کدام را بر سر کوهي قرار دهد بعد آن ها را فراخواند. مرغان همه زنده گشتند و به سوي ابراهيم آمدند به نص صريح قرآن چنين اتفاقي رخ داده است و ابراهيم آرامش قلبي خود را اظهار مي دارد: قال فخذ اربعه...»
مولانا در غزليات پرشورش مي فرمايد:
«مرغان ابراهيم بين با پاره پاره گشتگي
اجزاي هر تن سوي سر برداشته طياره يي
قاآني مي گويد:
گر خليل از قدرت حق واقف است
مرغکان را از که برد سر زتن
خاقاني مي گويد:
کمان گروهه گبران ندارد آن مهره
که چار مرغ خليل اندر آورد ز هوا (همان منبع، ص82)
ه) نتيجه گيري
در آثار ادبي، کاربردهاي قرآن و حديث بسيار متنوع است و برداشت هاي متفاوت از آيات و احاديث ديده مي شود. گاهي هدف نويسنده القاي معاني و بيان اندرز و حکم و پيام اخلاقي و اخبار و آگاهي است و به هر طريقي که بخواهد از آيات و احاديث بهره مي جويد. گاهي گويندگان در آثار خود براي آرايه بندي و تزيين مطلب و هنرنمايي از به کاربردن قرآن و حديث استفاده مي کند و گاهي تفکر و مبناي فکري و اعتقادي نويسنده، وي را وادار مي کند بدون نام و کلام حق، زبان به سخن نگشايد و بي اجازه ي دستورات حق، مجوز صادر نکند.
با توجه به تنوع موضوعات و عبارات (هم لفظ و هم معني) و تصويرسازي ها و خيال پردازهاي سعدالديني وارويني، به نظر مي رسد به طرق گوناگون از آيات و احاديث در کتاب خود بهره برده است و در اين ميان بهره گيري به شيوه ي تلميح از همه برجسته تر است و به جرات مي توان گفت: اگر قرآن و حديث به پيکره ي الفاظ و اثر سعدالدين وراويني آرايه بندي نمي شد هرگز امل و آرزوهاي نويسندگي سعدالدين به عمل نمي پيوست.