فرهاد کاکه رش
چکيده
مي دانيم که مرزبان نامه يکي از آثار مهم ادب فارسي در قرن ششم و اوايل قرن هفتم، در نوع نثر فني است و از آنجا که يکي از خصيصه هاي مهم نثر اين دوره، استفاده از آيات و احاديث است، در اين مقاله به نحوه ي کاربرد و چگونگي تجلي آيات و احاديث در کتاب مذکور پرداخته ايم و به نمونه هايي از تلميحات قرآني به عنوان برجسته ترين شيوه هاي بهره گيري از قرآن و حديث اشاره شده است. گفتني است سعي بر آن بوده در اين راه با ديدي نقادانه و شيوه اي نوين کار شود.
کلمات کليدي: تجلي آيات و احاديث، تلميح، مرزبان نامه.
1- اهميت تأثير قرآن و حديث در ادب فارسي و بررسي اجمالي آن در قرن ششم
قرآن، قانون زندگي انسانيت و کتاب خواندني و سند حقانيت آيين اسلام است و پيوسته چون خورشيد تابان بر تارک زمان درخشان و بر همه ي مردمان در طول دوران، پرتو افکنده است. آن سان که بزرگ ترين هدف قرآن و مربيان الهي، انسان سازي است، بر عاطفه ها و احساسات و بينش انسان ها، تأثيرگذار است تا جايي که وقتي گوته ي آلماني از قرآن سخن به ميان مي آورد، چنين مي گويد: «اين کتاب تأثير خود را براي هميشه حفظ خواهد کرد» (به نقل رادمنش، 1368:95)
در قرن ششم، به سبب رواج علوم ديني و غلبه روحيه ي مذهبي، اشارات و تلميحات قرآني و ديني در آثار شاعران و نويسندگان فراوان است. هيچ شاعري نيست که از الفاظ و مفاهيم قرآن کريم و قصص آن و احاديث نبوي در شعر خود به وفور استفاده نکرده باشد.» (غلامرضايي، 1377:168)و «از مهمترين مختصات فکري قرن ششم، اشاره به قرآن و حديث و ضرب المثل عربي است» (شميسا، 1381:177)
در قرن ششم ادبيات به طرف تزيين و آرايه بندي و هنرنمايي هاي شاعرانه پيش رفت. گونه هاي بهره گيري از قرآن و حديث بسيار عادي و طبيعي شد حتي در نثر تحول بوجود آمد. براي مثال (در نثر، هنگامي که "وصاف الحضره" از کليله و دمنه سخن مي گويد اين گونه توصيف مي کند: «چنين ملمعي مشحون به مستدلات از آيات و اخبار و ابيات عربي بدين طرز بساخت» (به نقل شميسا، 1381)
در قرن ششم، قبل از اينکه مرزبان نامه به منصه ي ظهور برسد، شرايط سخت دشواري براي رسيدن به درجات بلند شاعري در نظر گرفته مي شد تا در ميان امواج شاعران نويسندگان، کساني انگشت شمار و سرافراز از امتحان بيرون آيند. در همين قرن، نظامي عروضي سمرقندي، نکات مهمي در اين رابطه برشمرده است که ديد وقادانه و رأي نقادانه ي آن فرزانه ي جاويد را در آن شرايط زماني نشان مي دهد. در بخشي از مقالت دبيري مي نويسد: «اما سخن دبير بدين درجه نرسد تا از هر علم بهره اي ندارد و از هر استاد نکته اي ياد نگيرد و از هر حکيم لطيفه اي نشنود و از هر اديب طرفه اي اقتباس نکند. پس عادت بايد کرد به خواندن کلام ربّ العزه و اخبار مصطفي و آثار صحابه و امثال عرب و کلمات عجم و مطالعه ي کتب سلف و مناظره صحف خلف» (نظامي عروضي، 1382:4)
در ادامه بحث از نمونه آثار مهم در تشحيذ خاطر و تصقيل دماغ و افروختن طبع را ضرورت دبيران و نويسندگان مي داند و نکته ي قابل توجه و ارزنده آن است و در آخر کلام از اينکه نويسنده اي با کدام شرايط بسيارمعروف مي شود اظهار مي دارد: «...و دبير معروف شود، اما چون قرآن داند به يک آيتي از عهده ي ولايتي بيرون آيد، چنان که اسکافي» (مأخذ همان) نظامي عروضي در ادامه ي بحث، حکايت هاي شيرين و دلپسندي از نردبان قرآن داني برخي بازگو مي کند که درخور توجه است.
دکتر خطيبي در اين رابطه معتقد است:
«اقتباس از ايات قرآني و احاديث نبوي از مهمترين مختصات نثر اين دوره به شمار مي آيد. اين شيوه به تقليد از نثر عربي در نثر فارسي راه يافته و به صورت رکني فني و زينتي، در بيشتر اقسام نثر بکار رفته است و در طي اين دو قرن، در مسير تحول و تکامل به نهايت تکلف و تصنع رسيده است.» (فن نثر، ص197)
در ادامه ي بحث در قرن ششم و هفتم از سه جنبه مورد نقد و بررسي قرار مي دهد و به «کيفيت ارتباط لفظي و معنوي آيات و احاديث با نثر و تنواع و اقسام آنها» مي پردازد و معتقد است که «[در اين دو قرن]برخي از نويسندگان، به حدي در اين زمينه به مبالغه و افراط گرائيدند که گاه معاني و عبارات فارسي، تنها براي پيوستن ترکيبات عربي به رشته ي کلام، ابداع مي شد...»(همان منبع، ص200)
2- مرزبان نامه و تجلي قرآن و حديث در آن
يکي از پيشگامان ادبيات ايران و استوانه هاي نثر فارسي، سعدالدين وراويني مؤلف مرزبان نامه در اوايل قرن هفتم است.
درست است که تحقيق در نثر در مقابل نظم، اندک بوده است، يکي از علت هايش دلنشين بودن و خوش آهنگ بودن نظم است. به نظر مي رسد مرزبان نامه و آثاري از اين دست، اين خلاء نثر را هم پر کرده اند و خواسته اند که نثر را به شعر نزديک کنند و اهداف خود را در اين قالب ريختند و همين مورد يکي از علل ماندگاري اين گونه آثار به شمار مي رود.
مرزبان نامه يکي از آن آثاري است که شايان نازش و افتخار است. بازنويسي متون ساده به شيوه ي فني در قرن ششم، قلم تواناي سعدالدين وراويني را هم به تکاپو و جنبش درآورد که پرواز زمان تيز پر است؛ ديگر زمان آن رسيده است چون مقتدا و پيشگامش، نصرالله منشي، چابک وار در ميانه ي سالهاي 622-617 به اين کار سترگ دست يازد و الحق در چرب زباني و سخنداني، گام هاي مؤثر برداشت به گونه اي که جز ماندگارترين آثار فرهنگي کشوري صاحب مفاخر گردد.
اگر نصرالله منشي در اثر پرارج خود مي نويسد:
«و بدين لباس زيبا که بنده در آن پوشانيد جمالي گرفت که عالميان را به خود مفتون گرداند و در مدت اندک اقاليم روي زمين بگيرد.» (به نقل از سبک شناسي، نثر، ص130).
سعدالدين وراويني هم در مقدمه کتاب ضمن برشمردن ارزش و اهميت بازنويسي و تهذيب و اين شيوه ي نگارش، به فضايل پيشگامان اين فن نثر و آثار مرتبط آنها مي پردازد:
«...و بعد ما که سخنان اهل عصر و گذشتگان قريب العهد مطالعه کردم. ..بعضي از آن کتب اسما رو حکايت يافتم بسياقت مهذب و عبارت مستعذب آراسته و الفاظ تازي در پارسي به حسن ترکيب و توصيف استعمال کرده. ..»(مرزبان نامه، ص130)و از کتاب هاي فني و نويسندگان آن ها به عبارت هاي ادبي و اغراق آميز نام مي برد و روش خود را تکميل کننده ي پيشروان مي داند اما در خاتمه ي کتاب به مرحله اي مي رسد که سياق صفات اثرش را حتي بالاتر از مقتدايش، نصرالله منشي، مي داند از آن نظر که ديگران از يک روش در نگارش و از يک موضوع خاص بحث کرده اند ولي سعدالدين هم تنوع نثر دارد و هم تنوع موضوع چنان که ديده مي شود روش و اثر خود را چه از نظر لفظ و چه از نظر معني بر ديگران حتي کليله و دمنه ترجيح مي دهد اگر چه بسياري از پژوهشگران ادبيات از اين اظهار نظر وراويني به ويژه نسبت به کليله دمنه ايراد گرفت اند اما به نظر ميرسد سعدالدين چندان گزافه گويي نکرده است چون اگر تقليد باشد يا ترجمان روش نصرالله و پيروانش؛ باز از ارزش هنرنمايي و سخن آرايي وراويني نمي کاهد چرا که در روش هاي نگارش، قدر مسلم اين است که ترجمه از تصنيف دشوارتر است (اگر روش تقليدي مرزبان نامه را بپذيريم) و البته اين موضوع خود بحث جداگانه اي مي طلبد که به موقعيتي ديگر و زماني با فراغت بيشتر موکول مي کنيم. در هر حال بر اي نمونه، شيوه هاي بهره برداري از قرآن و حديث در مرزبان نامه خاص خود اوست و اگر ابتکاري در آن نباشد دست کم در اين راه از قدما پيشي گرفته است.
شايد يکي از دلايلي که مورخ پرکار ادبيات مرحوم دکتر ذبيح الله صفا همين موضوع باشد که با قاطعيت اظهار مي دارد:
«مرزبان نامه وراويني از جمله شاهکارهاي بلامنازع در نثر مصنوع و مزين است و مي تواند آن را سرآمد همه ي آنها تا اوايل قرن هفتم دانست»(تاريخ ادبيات صفا،ج2،ص1006)
دکتر خليل خطيب رهبر در مقدمه ي کوتاهي که بر شرح و توضيح مشکلات مرزبان نامه نوشته است اشاره اي کوتاه به اقتباس هايي از قرآن و حديث مي کند و آن را از سه طريق عنوان کرده است که درخور توجه است:
الف) گاهي آيه به نوعي در نثر تضمين مي شود که گويي دنباله ي کلام است:
«اگر مي خواهي که گفته ي من در نصاب قبول قرار گيرد، قدتبين الرشد من الغي و اگر نمي خواهي که بر حسب آن کار کني لااکراه في الدين»
ب) گاه آيه براي تأکيد کلام آورده مي شود:
لوايم نصح ملايم انساني نيست، لقد ابلغتکم رساله ربي و نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحين.
ج) گاه آيه يا حديث را مضاف اليه يا مسنداليه جمله قرار مي دهد:
نزديک آمد که سر حديث سيبلغ ملک امتي مازوي لي منها در حق او آشکار شدي» (مرزبان نامه، صص هـ و د)
دکتر حسين خطيبي در اثر پرفن خويش «نثر فني در ادب پارسي» توضيحاتي در اين رابطه دارد. از جمله مي نويسد: يکي از فني ترين مختصات نثر مرزبان نامه، اقتباس و استعمال آيات قرآني و احاديث نبوي، در جهت تلفيق معاني و تزيين عبارات و آرايش کلام است...
نثر نويسان اين دوره در اقسام مختلف نثر، به خصوص نثرهاي نقلي و وصفي، به تضمين و اقتباس، شايد بتوان گفت بيش از سجع و ديگر صنايع لفظي توجه داشته اند... در صنعت اقتباس از جنبه هاي لفظي، نويسنده هيچ گاه بين عبارات و ترکيبات عربي و فارسي تفاوتي نمي نهند و اين دو را چنان به هم مي پيوندد که رشته و عبارت از فارسي و عربي و از عربي به فارسي منتقل مي شود؛ بي آنکه هيچ گونه قطع و انحرافي در توالي و تواتر معاني به نظر رسد و اين دو را از يکديگر متمايز و مجزا نشان دهد. ..»(فن نثر،ص523)
دکتر خطيبي در ادامه ي بحث شيوه اي از چگونگي استعمال قرآن حديث نام مي برد و آن را «تتميم» مي نامد يعني آوردن آيه يا حديث براي تمام کردن معني عبارات، بي هيچ گونه قطع و وصل لفظي.
ناگفته پيداست «تتميم» (همان منبع، ص225). يعني مورد دوم، گونه اي از نوع اول و اقتباس از جنبه هاي لفظي.
براي جلوگيري از اطاله کلام، وارد اصل بحث مي شويم و در حد توان خويش، نه حد يک تحقيق شايسته به نمونه هاي ديگر کاربرد قرآن و حديث در اين کتاب پرارج ادب فارسي، مرزبان نامه، مي پردازيم:
3-گونه هايي از کاربرد و بهره برداري قرآن و حديث در مرزبان نامه
تلميح ؛ (چنان که اشاره شد) در تلميح گوينده يا نويسنده براي اثبات يا تأکيد مدعاي خويش، بسيار ظريف به آيه اي يا مثلي، حديث يا روايتي اشاره مي کند به گونه اي که گاهي اگر بر نوع موضوع تلميحي آگاه نباشيم ظرافت فهم مطلب مشکل است. اين خصيصه به زيبايي در (مرزبان نامه استعمال شده است و نشان آگاهي مؤلف و گستره ي ذهني و محفوظات او بر دايره ي تلميحات و اشارات و روايت هاي قرآني و اسلامي است. اينک چند نمونه:
در باب نهم «در عقاب و آزاد چهره و ايرا»، وقتي که از زبان ملک زاده به توصيف کوهي در حوالي آذربايجان (آذربيجان) مي پردازد، نيروي خيال و علو فصاحت و تيغ بلاغت را آن چنان ماهرانه به بلنداي سخنداني مي رساند تا جايي که در وصف موضوع به بهشت ادريس اشاره مي کند؛ مي گويد...
«ناک دهان صبا و شمال به بوي فوحات هوايش نافه ي ازاهير شکافته، خضر از چشمه ي حيوان چاشني زلال انهارش گرفته، ادريس از سايه طوبي بظلال اشجارش آرزومند شده».(مرزبان نامه، 652)تلميح زيبايي دارد به بهشتي بودن حضرت ادريس که در قرآن آيات 57و58 سوره ي مريم مي فرمايد: «واذکر في الکتاب ادريس انه کان صديقاً نبياً و رفعناه مکانا عليا. ياد کن در کتاب ادريس را، همانا او راستگوي نبي بود و بالا برديم او را به جايي بلند»
در تفسير آن گفته مي شود «هنگامي که ملک الموت بهشت و دوزخ را به او نشان داد، به روايتي ادريس پس از خروج به بهانه ي اينکه تعلين خود را آنجا گذاشته است به بهشت مراجعت کرد و ديگر بازنگشت
خاقاني مي گويد:
ادريس دين حديقه فردوس خانه ساخت
رضوان ملک بر در بستان نو نشست (فرهنگ تلميحات، ص98)
در باب ششم در «داستان درخت مردم پرست» از زبان زروي، در توصيف «درختي» توسن سرکش تصويرسازي هايش به جايي مي رسد که در حال مقايسه با «نخله ي مريم» و «شجره ي آدم» بر مي آيد و بسيار ظريف به اين دو موضوع مهم قرآني و اسلامي- که دامنه ي گستره ي آن ها در تلميحات و اشارات ادبيات فارسي فراوان است- اشاره مي کند تلميحات جذابي در مضمون سازي هايش آفريده است: «نه رنگ رزان خزانش پس از رنگ معصفري گونه ي مزعفري داده، طبيعتش در اظهار خوارق عادت صفت اعادت کرده تا چون شجره آدم مزله قدم فرزندان او شده.» (مرزبان نامه، 399).
تلميحاتي لطيف دارد به موضوعات نخله ي مريم؛ در سوره ي مريم آيه ي 26به اين موضوع اشاره دارد مي فرمايد: و هزي اليک بجذع النخله... تنه درخت خرما را به طرف خود بکش که برتو خرماي تازه چيده مي ريزاند. «...سرانجام درد زادن مريم فرا رسيد. مريم از طعن مردم از شهر بيرون گريخت و به درخت خرماي خشکي پناه برد. خرما به فرمان خداوند سبز و بارور شد و سرفرود آورد و مريم گرسنه از آن ميوه خورد.
خاقاني مي گويد:
سخن بر بکر طبع من گواه است
چو بر اعجاز مريم نخل خرما (فرهنگ تلميحات، ص98)
شجره آدم:
در سوره بقره آيه 33خداوند در داستان آدم و حوا و شيطان، به آدم حوا سفارش مي کند: لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمين به اين درخت نزديک نشويد که از ستمکاران خواهيد بود.
گفته مي شود «شيطان به ياري ماري به بهشت راه يافت و آدم و حوا را فريفت تا گندم يعني ميوه ي ممنوع را که خداوند، آدم و حوا را از خوردن آن بر حذر داشته بود بخورند...
حافظ مي گويد:
در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه ي داراسلام را (همان منبع، ص67)