دشمنان پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و
آله از شايعهسازى و تبليغات مسموم خود نتيجه چشمگيرى بدست نياوردند، زيرا مردم با
كمال فراست و درايت احساس كردند كه قرآن جاذبه معنوى عجيبى دارد و هرگز سخنى به آن
شيرينى نشنيده بودند. سخنان او چنان عميق و ريشه دار است كه بر دل مىنشيند، از اين
جهت به فكر نقشه كودكانهاى افتادند تا با اجراى آن توجه و اقبال مردم را از سوى
خدا سلب نمايند .(1)
كَذلِكَ ما أتَى الَّذينَ مِنْ
قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إلاّ قالُوا ساحِرٌ أوْ مَجْنُونٌ (51ذاريات/52) بدينسان
براى پيشينيان آنان هيچ پيامبرى نيامد مگر آنكه گفتند [او] جادوگر يا ديوانه است.
أ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ
(51ذاريات/53)
آيا همديگر را بدان سفارش كردهاند؟ حق
اين است كه قومى طغيانگرند.
نضر بن حارث را كه يكى از دشمنان سرسخت
رسول خدا بود برانگيختند تا مجالس عرب را در مكه با داستانهايى كه از پادشاهان
ايران آموخته بود گرم سازد، زيرا او تصور مىكرد علت جاذبه قرآن اين است كه از
اقوام و ملل گذشته خبر مىدهد و تصريح مىكند كه مخالفت آنان با فرستاده خدا مايه
خوارى آنها شده است. پس از رفتن رسول گرامى اسلام (نضر) در جايگاه او مىنشست و
براى اينكه از مقام آن حضرت بكاهد و سخنان او را بى ارزش جلوه دهد، به ياوهگويى مىپرداخت
و مىگفت:
(اى مردم سخنان من با گفتههاى محمّد صلّى
اللَّه عليه و آله چه فرق دارد؟ او داستان گروهى را براى شما مىگويد كه گرفتار
قهر و خشم الهى شدند، من هم سرگذشت عدهاى را نقل مىكنم كه غرق نعمت بودند و
ساليان درازى است كه بر روى زمين حكومت مىكنند)
اين نقشه، به قدرى احمقانه بود كه بيش
از چند روز ادامه پيدا نكرد و مردم از دور او پراكنده شدند. آياتى در اين زمينه نازل
گرديده است كه فقط به ترجمه يكى از آنها مىپردازيم: وَ قالُوا أساطيرُ اْلأَوَّلينَ
اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أصيلاً (25فرقان/5) و گفتند
افسانههاى پيشينيان است كه براى خود نسخه برداشته است، و آن بامداد و شامگاه بر
او خوانده مىشود.
(گفتند اينها افسانههاى گذشتگان است كه
آنها را نوشته است و صبح و شام به او القاء مىكند. بگو آنكه در آسمانها و زمين و
داناى راز است، اين را نازل كرده كه وى آمرزنده و رحيم است)
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إلَيْكَ وَ
جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أكِنَّةً أنْ يَفْقَهُوهُ وَ فى آذانِهِمْ وَقْراً وَ
إنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتّى إذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ
الَّذينَ كَفَرُوا إنْ هذا إلاّ أساطيرُ اْلأَوَّلينَ (6أنعام/25)
و از ايشان كسانى هستند كه [به ظاهر] به
تو گوش مىدهند، و ما بر دلهايشان پردههايى كشيدهايم كه آن را درنيابند و در گوشهاى
آنان سنگينىاى [نهادهايم]، و اگر هر معجزهاى ببينند به آن ايمان نمىآورند، و
چون به نزد تو آيند با تو مجادله مىكنند و كافران مىگويند اين جز افسانههاى
پيشينيان نيست.
وَ إذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا
قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إنْ هذا إلاّ أساطيرُ اْلأَوَّلينَ
(8أنفال/31) و چون آيات ما بر آنان خوانده مىشد مىگفتند شنيديم و اگر بخواهيم
مانند اين خواهيم گفت، اين جز افسانههاى پيشينيان نيست.
وَ إذا قيلَ لَهُمْ ما ذا أنْزَلَ رَبُّكُمْ
قالُوا أساطيرُ اْلأَوَّلينَ (16نحل/24) و چون به ايشان گويند پروردگارتان چه نازل
كرده است؟ گويند اين افسانههاى پيشينيان است.
لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا
مِنْ قَبْلُ إنْ هذا إلاّ أساطيرُ اْلأَوَّلينَ (23مؤمنون/83) به راستى كه به ما و
پدرانمان پيشترها چنين وعدهاى دادهاند، اين جز افسانههاى پيشينيان نيست.
لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا
مِنْ قَبْلُ إنْ هذا إلاّ أساطيرُ اْلأَوَّلينَ (27نمل/68) به ما و پدرانمان از
اين پيش نيز چنين وعدهاى دادهاند، اين جز افسانههاى پيشينيان نيست.
وَ الَّذى قالَ لِوالِدَيْهِ أُفِّ لَكُما
أ تَعِدانِنى أنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلى وَ هُما يَسْتَغيثانِ
اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَيَقُولُ ما هذا إلاّ أساطيرُ
اْلأَوَّلينَ (46أحقاف/17) و كسى كه به پدر و مادرش مىگفت اف بر شما آيا به من
وعده مىدهيد كه [از گور زنده] بيرون آورده خواهم شد، حال آنكه نسلهاى [بسيارى]
پيش از من بودهاند [و زنده نشدهاند]، و آن دو به درگاه خداوند استغاثه مىكردند
[و به او مىگفتند] واى بر تو، ايمان بياور بى گمان وعده الهى راست است، و [او]
گويد اين جز افسانههاى پيشينيان نيست.
إذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أساطيرُ
اْلأَوَّلينَ (68قلم/15) چون آيات ما بر او خوانده شود، گويد افسانههاى پيشينيان
است.
إذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أساطيرُ
اْلأَوَّلينَ (83مطفّفين/13) كه چون آيات ما بر او خوانده شود، گويد افسانههاى
پيشينيان است.
منبع : داستانهای قرآنی ،
غلامرضا نیشابوری