روزى معاويه بالاى منبر نشست و گفت اى
مردم خداوند قريش را به سه مطلب تفصيل و برترى داد ه
1. به پيعمبر خود فرمود: وَ أنْذِرْ
عَشيرَتَكَ اْلأَقْرَبينَ (26شعراء/214) و خاندان خويشاوندت را هشدار ده.
يعنى نزديكان خود
را انذار كن و ما نزديكان پيامبريم.
2. فرمود: وَ إنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ
لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (43زخرف/44) و آن يادآورى براى تو و قوم توست، و
زودا كه بازخواست شويد.
يعنى قرآن را
يادآرى براى تو و قوم تو است و ما قوم پيامبريم.
3. فرموده: ِلإيلافِ قُرَيْشٍ
(106قريش/1) براى همبستگى قريش.
إيلافِهِمْ
رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ (106قريش/2) همبستگيشان در كوچ زمستانى و
تابستانى.
يعنى كوچيدن قريش
كوچ زمستانى و تابستانيشان و ماقريشيم.
آرى معاويه اين سه نكته را در مقام
فخر و مباهات خود گفت و تصور مىكرد كه مطلب قطعى است و همه تسليم گفته اويند. و
عاليترين فخر به را به خود و خانوادهاش كسب كرده و ليكى مردى از انصار كه در بحث
و جدل مهارتى تام داشت از ميان شنوندگان برخاست و گفت اى معاويه اينها راگفتى
اكنون بشنو كه خداوند مىفرمايد: وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ
لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ (6أنعام/66) و قوم تو آن را دروغ انگاشتند حال آنكه آن
حق است، بگو من نگهبان شما نيستم.
قوم تو اى پيامبر تكذيب قرآن كردند در
حاليكه قرآن حق بود. و شماها قوم پيامبريد.
و فرموده: وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ
مَرْيَمَ مَثَلاً إذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (43زخرف/57) و چون [آفرينش] پسر
مريم مثل زده شد، آنگاه قوم تو از آن بانگ [به ريشخند] برداشتند.
چون به عيسى بن مريم زده مىشود در آن
هنگام قوم تو اعتراض مىكنند. و شما قوم پيامبريد.
و فرموده: وَ قالَ الرَّسُولُ يا
رَبِّ إنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (25فرقان/30) و پيامبر
گويد پرودگارا قوم من اين قرآن را وا نهادند.
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله
مىگويد پروردگارا قوم من قرآن را مهجور و متروك كردند و شما قوم پيغمبريد اى
معاويه اين سه مطلب در برابر آن سه مطلب كه گفتى و اگر تو زياد كنى ما نيز زياد
خواهيم كرد. معاويه جوابى براى او نيافت و سكوت كرد.