سالهاى
آغاز بعثت پيامبر اسلام، در مكه شخصى بود به نام وليد بن مغيره كه در حجاز و اطراف
آن به عنوان رئيس زيرك و هوشمند عرب شهرت داشت. او عموى ابوجهل بود، و مردم در
اختلافات خود به او مراجعه مىكردند و قضاوت او را مىپذيرفتند وليد علاوه بر
موقعيت اجتماعى، از سرمايهداران آن عصر نيز به شمار مىآمد، ده نفر از غلامان او،
همواره با پولهاى كلان او به تجارت و رباخوارى و افزايش ثروت او از راههاى مختلف
مىپرداختند. روزى اهل قريش نزد او آمدنند و به او گفتند: به نظر شما اين گفتارى
كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بر زبان دارد چيست؟ آيا سحر است يا كهانت
(غيبتگويى از راه تمسخر جن و ...) است، يا خطبه (نثر بهم پيوسته و موزون) است؟
وليد: به من مهلت دهيد تا خودم از نزديك گفتار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را
بشنوم و تحقيق كنم تا ببينم چيست؟
پيامبر
اسلام صلّى اللَّه عليه و آله در كنار كعبه نشسته بود، وليد نزد آن حضرت رفته و
گفت: اى محمّد! شعر خود را برايم بخوان! پيامبر پاسخ داد: سخن من شعر نيست، بلكه
كلام خداست كه خداوند رسولان و پيامبرانش را با آن، به سوى مردم مىفرستد. وليد
گفت: آن را براى من بخوان. پيامبر گفت: بسم اللَّه الرحمن الرحيم. وقتى وليد كلمه
رحمن شنيد، به استهزا گفت: منظور شما از رحمن، همان مردى است كه در يمامه زندگى
مىكند، و تو ما را به سوى او دعوت مىكنى؟ پيامبر: نه بلكه منطورم خداى رحمان
(بخشنده) و رحيم (مهربان) است. سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آيات آغاز سوره
(حم سجده) (فصلت) را تلاوت فرمود: وقتى كه به اين آيه (13) رسيد:
فَإِنْ
أعْرَضُوا فَقُلْ أنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ
(41فصّلت/13) و اگر رويگردان شدند بگو شما را از صاعقهاى مانند صاعقه عاد و ثمود
هشدار مىدهم.
اگر
مشركان، روى گردان شوند، بگو من شما را به صاعقهاى همانند صاعقه عاد و ثمود
مىترسانم.
وليد
با شنيدن اين آيات، آنچنان تحت تأثير قرار گرفت و وحشت بر قلبش افتاد كه پوست بدنش
جمع شد و موهايش راست گرديد، برخاست و به خانهاش رفت، و به نزد قريش باز نگشت.
قريش با خود گفتند: وليد نيز فريفته دين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله گشت. آنها
از اين حادثه بسيار غمگين شدند. ابوجهل نزد وليد رفت و گفت: اى وليد! ما را رسوا
كردى. وليد پاسخ داد: اى برادر زاده! مگر چه شده است؟ من بر دين خود باقى هستم، و
كلام بزرگ و سنگينى از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه پوستهاى بدن من با
شنيدن آن جمع مىشود. ابوجهل گفت: آيا شعر است؟ وليد پاسخ داد: نه. ابوجهل گفت:
آيا خطبه (نثر موزون و بهم پيوسته است؟) وليد پاسخ داد: نه، خطبه گفتار پى در پى و
بهم پيوسته است، ولى گفتار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله جدا جداست ، و كلماتش به
همديگر شباهت ندارد و داراى زيبايى و جمال ويژهاى است. ابوجهل گفت: آيا كهانت
است؟ وليد پاسخ داد: نه. ابوجهل گفت: پس چيست؟ وليد جواب داد: به من مهلت بده تا
در اين باره فكر كنم. فرداى آن روز، اهل قريش نزد وليد آمدند و گفتند: نظر شما به
كجا رسيد؟ وليد گفت: بگوييد كلام محمّد صلّى اللَّه عليه و آله سحر و جادو است،
زيرا بر قلوب مردم مىنشيند و بر قلبها چهره مىگردد. خداوند آيات 11 تا 30 سوره
مدثر را در سرزنش وليد نازل كرد.
ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيداً (74مدّثّر/11) مرا با كسى كه تنها آفريدهام وا
گذار.
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (74مدّثّر/12) و براى او مالى روزافزون قرار
دادم.
وَ بَنينَ شُهُوداً (74مدّثّر/13) و پسرانى حاضر و ناظر.
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهيداً (74مدّثّر/14) و به او [چه بسيار] ميدان [و امكان]
دادم.
ثُمَّ يَطْمَعُ أنْ أزيدَ (74مدّثّر/15) باز طمع دارد كه افزونتر كنم.
كَلاّ إنَّهُ كانَ ِلآياتِنا عَنيداً (74مدّثّر/16) حاشا، كه او به آيات ما
ستيزهجوست.
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (74مدّثّر/17) زودا كه مشقتى سنگين بر او تحميل كنم.
إنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ (74مدّثّر/18) چرا كه او انديشيد و رفتار نمود.
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (74مدّثّر/19) پس مرگ بر او باد چگونه رفتار نمود.
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (74مدّثّر/20) باز مرگ بر او باد چگونه رفتار نمود.
ثُمَّ نَظَرَ (74مدّثّر/21) سپس باز نگريست.
ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (74مدّثّر/22) آنگاه روى در هم كشيد و ترشرويى كرد.
ثُمَّ أدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ (74مدّثّر/23) سپس روى برتافت و گردن كشيد.
فَقالَ إنْ هذا إلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (74مدّثّر/24) و گفت اين جز جادويى فراگرفته
[از ديگران] نيست.
إنْ هذا إلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ (74مدّثّر/25) اين جز گفتار آدمى نيست.
سَأُصْليهِ سَقَرَ (74مدّثّر/26) زودا كه به دوزخش درآوريم.
وَ ما أدْراكَ ما سَقَرُ (74مدّثّر/27) و تو چه دانى كه دوزخ چيست.
لا تُبْقى وَ لا تَذَرُ (74مدّثّر/28) نه باقى مىگذارد، نه رها مىكند.
لَوّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (74مدّثّر/29) گرداننده رنگ پوستهاست [با سوختن].
عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (74مدّثّر/30) بر آن نوزده [نگهبان] است.