تجليات قرآني در
شعر شاعران
تجلّى
قرآن در شعر شاعران بر چند گونه است:
1.
تجلّى واژگانى
در
اين شيوه شاعر از پاره اى از واژه ها و تركيب هاى واژگانى قرآنى وام مى گيرد و بر
شيوايى و فصاحت و بلاغت و بلندى معناى شعر خود مى افزايد، واژگانى را از قرآن مى
گيرد كه ريشه قرآنى داشته باشند، حال مستقيم و يا غيرمستقيم كه مى تواند از شعر
شاعران ديگر گرفته باشد. تجلّى واژگانى خود به دو شيوه تجلّى واژگانى مستقيم و
تجلّى واژگانى مترجم، تقسيم مى شود.
الف.
تجلّى واژگانى مستقيم
در
اين شيوه، واژه يا تركيبى قرآنى با همان تركيب و ساختار عربى خويش، بى هيچ دگرگونى
يا با اندك تفاوتى در شعر راه مى يابد، مانند اين بيت: نوشته اند بر ايوان جنه
المأوي كه هر كه عشوه دنيا خريد واى بر او (حافظ) كه تركيب جنه المأوى تركيبى است
قرآنى و برگرفته از آيه شريفه: (ولقد رءآه نزله أخرى. عند سدره المنتهى. عندها جنه
المأوى) (نجم/13 ـ 15).
ب.
تجلّى واژگانى مترجم
در
اين شيوه شاعر از گردانيده شده و يا پارسى شده تركيب قرآنى استفاده نموده از آن در
شعر خود بهره مى گيرد، مثلاً: آن شب قدرى كه گويند اهل خلوت امشب است ييا رب اين
تأثير از سوى كدامين كوكب است
كه
واژه شب قدر در حقيقت پارسى شده واژه ليله القدر است كه در قرآن آمده است.
2.
تجلّى اقتباسى
در
اين شيوه، شاعر، عبارت قرآنى يا عبارت روايى و يا بيت معروفى از ديگر شاعران در
شعر خود مى آورد، بدان سبب كه معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت. بايد توجه داشت
كه اگر نص آيه يا حديث يا بيت آورده شود آن را (درج) گويند، مانند اين بيت معروف
رضى الدين نيشابورى كه اقتباس از آيه 139 سوره اعراف است : چو رسى به طور سينا
(ارنى) مگو و بگذر كه نيرزد اين تمنّا به جواب (لن ترانى)
3.
تجلى تضمينى
در
اين شيوه شاعر، آيتى از قرآن و يا حديثى يا مصراعى يا بيتى از شعر در سروده خود مى
آورد مانند: چه خوش گفت فردوسى پاكزاد كه رحمت بر آن تربت پاك باد ميازار مورى كه
دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است (سعدى)
و
يا: بسم الله الرحمن الرحيم هست كليد در گنج حكيم (نظامى/ مخزن الاسرار) 4. تجلى
حلّ يا تحليل در اين شيوه، شاعر براى آذين بندى سخن خويش از آيه و يا حديثى بهره
مى جويد و به ناچار بيش از پيش ساختار آن را در هم مى ريزد و طرحى دگر مى اندازد
كه اين شيوه بيشتر در اشعار مولوى به چشم مى خورد، مانند: گفت موتوا كلكم من قبل
أن يأتى الموت تموتوا بالفتن (مولوى)
كه
گزارشى است بس در هم ريخته از حديث مشهور (موتوا قبل أن تموتوا).
5.
تجلى گزارشى (ترجمه ـ تفسير)
در
اين شيوه، شاعر، مضمون آيه يا حديثى را به صورت ترجمه و يا تفسير به زبان پارسى
بيان مى كند، مانند: قيمت هر كس به قدر علم اوست اين چنين گفتا اميرالمؤمنين (ناصر
خسرو)
كه
ترجمه اين حديث اميرمؤمنان على(ع) است: (قيمه كلّ امرء ما يعلم) . و يا اين بيت:
آدمى
مخفى است در زير زبان اين زبان پرده است بر درگاه جان (مولوى) كه ترجمه سخن مولاى
متقيان على (ع) است كه فرمود: (المرء مخبوء تحت لسانه). در تجلى گزارشى نيز تفسير
و تفصيل يك يا چند آيه در يك غزل يا قصيده يا چند بيت آورده مى شود و نمونه هاى آن
فراوان است.
6.
تجلّى تلميحى
در
اين شيوه، شاعر پارسى گوى، سخن خويش را بر پايه نكته اى قرآنى يا روايى بنا مى
نهد، اما آن را به عمد با اشاره و نشانه اى همراه مى سازد تا خواننده اهل معرفت را
به آنچه خود نظر داشته، رهنمون گرداند. مانند: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند (حافظ)
اين
بيت اشاره اى به روايت پيامبر اسلام(ص) دارد كه آن حضرت فرمود: (انّ امّتى ستفترق
بعدى على ثلاثه و سبعين فرقه، فرقه منها ناجيه و اثنتان و سبعون فى النار).
7.
تجلى تأويلى
در
اين شيوه، شاعر يك آيه يا روايت را مدّ نظر داشته و به تأويل و تفسير آن مى
پردازد، مانند حديثى كه مى فرمايد: (حبّ الوطن من الايمان). در
اين
حديث وطن را تأويل به وطن آن سويى و ملكوتى انسان كرده اند.
مانند
اين ابيات مرحوم شيخ بهايى در نان و حلوا:
قم
توجه شطر اقليم النعيم واذكر الاوطان و العهد القديم
گنج
علم ما ظهر مع ما بطن گفت از ايمان بود حبّ الوطن
اين
وطن مصر و عراق و شام نيست
اين
وطن شهرى است كان را نام نيست
زآن
كه از دنياست اين اوطان تمام مدح دنيا كى كند خير الأنام
حبّ
دنيا هست رأس هر خطا از خطا كى مى شود ايمان عطا
اينك
پس از اين مقدمه و تعريف انواع تجلى قرآن در شعر، سرى به ديوان حضرت امام
خمينى(ره) خواهيم داشت و انواع تجلّى قرآن را در شعر ايشان همراه با نمونه هايى
خواهيم آورد.
غزليات
همه
در عيد به صحرا و گلستان بروند
من
سرمست ز ميخانه كنم رو به خدا
آيه
شريفه (فجعلهم جذاذاً الا كبيراً لهم لعلّهم اليه يرجعون) (انبىء/58) به صورت
تفسيرى در اين بيت تجلى نموده است.
در
تاريخ آمده است كه ابراهيم(ع) آن گاه كه قوم او براى انجام مراسم عيد به صحرا رفته
بودند به بتخانه رفت و همه بتها را جز بت بزرگ شكست و تبر خود را بر دوش بت بزرگ
نهاد. عاشق روى توام اى گُل بى مثل و مثال بخدا غير تو هرگز هوسى نيست مرا در اين
بيت، آيه شريفه (ليس كمثله شيئ) (شورى/11) به نحو واژگانى مترجم تجلى نموده است. پرده
از روى بينداز به جان تو قسم غير ديدار رُخت ملتمسى نيست مرا در اين بيت آيه شريفه
(و لمّا جاء موسى لميقاتنا و كلّمه ربّه قال ربّ أرنى أنظر اليك قال لن ترانى)
(اعراف/143) به صورت تلميحى تجلّى نموده است. همه جا منزل عشق است كه يارم همه
جاست.
كور
دل آن كه نيــابد به جهان جــاى تو را در اين بيت آيه شريفه (فأينما تولّوا فثمّ
وجه الله) (بقره/115) به صورت تلميحى تجلّى كرده و تفسيرى از آن آيه شريفه ارائه
شده است.
سر
زلفت به كنارى زن و رخسارگشا
تا
جهان محو شود، خرقه كشد سوى فنا
اين
بيت را مى توان تجلّى تلميحى اين آيه شمرد: (فلمّا تجلّى ربه للجبل جعله دكّاً و
خرّ موسى صعقاً) (اعراف/143) رسم آيا به وصال تو كه در جان منى؟ هجر روى تو كه در
جان منى نيست روا در اين بيت دو آيه:
(و
نحن اقرب اليه من حبل الوريد) (ق/16) و (و هو معكم اينما كنتم) (حديد/4)
تجلّى
تلميحى دارند كه در اين آيه شريفه معيّت حق تعالى به انسان ها معيّت قيّوميّه
تلقّى مى شود يعنى لحظه اى نيست كه از انسان ها به دور باشد. جز عشق تو هيچ نيست
اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گل ما اين بيت با تجلى تلميحى آيه شريفه:
(فاذا
سوّيته و نفخت فيه من روحى) (حجر/29) ظهور دارد كه حق تبارك و تعالى اندر گِل بشر
از روح خودش كه از عالم امر است دميده است و انسان ها را جان بخشيده است. گر نوح ز
غرق سوى ساحل ره يافت اين غرق شدن همى بود ساحل ما در اين بيت نيز اشاره اى به
داستان نوح و نشستن در كشتى و نجات از طوفان است كه در آيات چندى از قرآن آمده
است. اى جلوه ات جمال ده هر چه خوبرو اى غمزه ات هلاك كن هر چه شيخ و شاب اين بيت
را شايد بتوان تجلى گزارشى تفسيرى از آيه نور دانست: (الله نور السموات و الأرض
مثل نوره كمشكوه فيها مصباح... ) هر كجا پا بنهى حسن وى آنجا پيداست هر كجا سر بنهى
سجده گه آن زيباست اين بيت تجلى تلميحى از اين آيه است: (ولله المشرق و المغرب
فأينما تولّوا فثمّ وجه الله إن ّالله واسع عليم) (بقره/115). جمله خوبان برِ حسن
تو سجود آورند اين چه رنجى است كه گنجينه پير و برنا است
اين
بيت تجلى تلميحى از آيه 34 بقره است: (و إذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ
ابليس أبى و استكبر و كان من الكافرين). واى اگر پرده ز اسرار بيفتد روزى فاش گردد
كه چه در خرقه اين مهجور است
اين
بيت تجلّى تلميحى است از آيه شريفه: (يوم تبلى السرائر) (طارق/9) با مدعى بگو كه
تو و جّنت النعيم ديدار يار حاصل سرّ نهان ماست
اين
بيت تجلّى اقتباسى يا تجلى واژگانى مستقيم با همان تركيب قرآنى از آيه شريفه: (و
لو أنّ اهل الكتاب آمنوا و اتّقوا لكفّرنا عنهم سيّئاتهم و لأدخلناهم جنّات
النعيم) (مائده/65) است. ما عاشقان ز قلّه كوه هدايتيم روح الامين به سدره پى جست
وجوى ماست گلشن كنيد ميكده را اى قلندران طير بهشت مى زده در گفت وگوى ماست با
مطربان بگو كه طرب را فزون كنند دست گداى صومعه بالا به سوى ماست اين ابيات تجلّى
تفسيرى از داستان معراج است كه در اول سوره اسراء بدان اشاره شده است، و در بيت
اول نيز تجلّى اقتباسى از آيات شريفه (نزل به الروح الأمين. على قلبك) (شعراء/193
و 194) و (و لقد رآه نزله اخرى. عند سدره المنتهى. عندها جنه المأوى. اذ يغشى
السدره ما يغشى. مازاغ البصر و ما طغى) (نجم/13 ـ 17) مى باشد. هر كسى از گنهش
پوزش و بخشش طلبد دوست در طاعت من غافر و توّاب من است
اين
بيت تجلى گزارش مترجم از آيه (واستغفره انّه كان توّاباً) (نصر/3) است.
عارفان
رخ تو جمله ظلومند و جهول
اين
ظلومى و جهولى سرو سوداى من است
در
اين بيت تجلّى اقتباسى از اين آيه است: (انّا عرضنا الأمانه على السموات و الأرض و
الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان انّه كان ظلوماً جهولاً)
(احزاب/72). عالم و جاهل و زاهد همه شيداى تواند اين نه تنها رقم سرّ سويداى من
است اين بيت تجلّى تلميحى است از آيه (سبّح لله ما فى السموات و الأرض) (حديد/1)
من
چه گويم كه جهان نيست بجز پرتو عشق
ذوالجلال
است كه بر دهر و زمان حاكم اوست
اين
بيت تجلى اقتباسى است از آيه: (و يبقى وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام) (رحمن/27) من
به يك دانه به دام تو به خود افتادم
چه
گمان بود كه در ملك جهان دامم نيست اين بيت تجلى گزارشى تفسيرى از داستان آدم و
حوّا است كه هنگامى كه از درخت ممنوعه تناول كردند به خود آمدند و عريان بودن
خودشان را مشاهده كردند.
به
قلم ؛هادي رستگار مقدم
منم قرآن
منم قرآن،
منم قرآن منم پيغام جاويدان
منم سرچشمه
ايمان، منم برنامه انسان
سرود عشق
و امّيدم فروغ پاك توحيدم
زدودم
تيرگيها را، به
هر قلبي كه تابيدم
من قرآن،
بهارِ خرّمِ گُلهاي
پاينده
منم سرچشمه
فيّاض و بيپايان و
زاينده
به پا خيز
اي مسلمان، پرچم توحيد برپا كن
زوحدت
قدرت ايمان، عيان بر اهل دنيا كن
منم
نورافكن رحمت، زسوي آفريننده
منم روشنگر بگذشته و اكنون و
آينده
به ظالم
آتش خشمم، به عادل بارش جودم
به كام
مؤمنان نوشم، به چشم كافران دودم
منم قرآن،
نم درمان هر درد و پريشاني
منم سر
مشقِ هر خير و صفات نيكِ انساني
به پا خيز
اي مسلمان، پرچم توحيد برپا كن
زوحدت
قدرت ايمان، عيان بر اهل دنيا كن
رود از
آبشار عرش رحمان تا شدم نازل
بشُسْتم
تيرگي از جان، بِبُردَم گردِ غم از دل
با يك
دموكراسي تماشا كن، گلستان محمد را
نگر در
آيههاي من،
جمال آل احمد را
فرق دشمن
بيدين، من
آن شمشير خونبارم
منم قرآن،
كه ياري چون حسين بن علي دارم
به پا خيز
اي مسلمان، پرچم توحيد برپا كن
زوحدت
قدرت ايمان، عيان بر اهل دنيا كن
بود هر
آيهايم، رمزي
زلطف و رحمت داور
به ايمان
و عمل باشد، مسلمان از همه برتر
منم قرآن،
كتاب عشق و دانش و تقوي
به حكم
آيتِ عدلم، ستمگر را كنم
رسوا
منم در هر
زمان، مستضعفان را بهترين سنگر
منم كوبنده
بنياد هر طاغوت عصيانگر
به پا خيز
اي مسلمان، پرچم توحيد برپا كن
زوحدت قدرت ايمان، عيان بر اهل دنيا كن
شاعر : نعمت الله صالحى حاجى آبادى
قرآن و عترت
با تو گرخواهي سخن گويد خدا، قرآن بخوان
تا شود روح تو با حقّ آشنا، قرآن بخوان
رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتيلاً نداي رحمت است
ميدهد قرآن به جان و دل صفا قرآن بخوان
اي بشر، ياد خدا، آرامش جان ميدهد
دردمندان را بود قرآن دوا قرآن بخوان
گفت: پيغمبر(ص) كه بيدين است، هر كس بيحيا است
تا شود روح تو پابَنْدِ حيا قرآن بخوان
دامها، گسترده شيطان، در مسير عمر تو
تا كه ايمن باشي از اين دامها قرآن بخوان
اي كه روحت سخت پابّنْدِ غمِ دنيا شده
ميكند قرآن ترا از غم رها قرآن بخوان
عترتِ احمد زقرآنش نميگردد جدا
تا بيابي معني اين نكته را قرآن بخوان
هست قرآن صامت و، قرآنِ ناطق عترت است
تا نداني اين دو را از هم جدا قرآن بخوان
نسخه قرآن به دستورالعمل دارد نياز
تا كه بشناسي طبيبت را دلا قرآن بخوان
نسخه قرآن به دستورالعمل دارد نياز
تا كه بشناسي طبيبت را دلا قرآن بخوان
وادي طور است اين قرآن و ميعاد حضور
با تو گرخواهي سخن گويد خدا قرآن بخوان
شاعر :
حبيب چايچيان (حسان)
شكايت
قرآن به خداوند
در قيامت از شما قرآن شكايت ميكند
حق مجازات شما را در قيامت ميكند
آخر اين قرآن همه وحي خداي اكبر است
آخر اين آيات روشن معجز پيغمبر است
اين كلام الله امانت از رسول اطهر است
هيچ كافر با امانت اين خيانت ميكند
در قيامت از شما قرآن شكايت ميكند
حق مجازات شما را در قيامت ميكند
روز محشر در ميان انبياء و اوليا
ميكند قرآن شكايت در بساط كبريا
من چه كردم با شما اين قسم خوارم كردهايد
پيش هر لامذهبي بياعتبارم كردهايد
در ميان كوچه پر گرد و غبارم كردهايد
هيچكس با دين و آئين اين شناعت ميكند
در قيامت از شما قرآن شكايت ميكند
حق مجازات شما را در قيامت ميكند
اي جماعت جامع احكام رباني منم
در جهان بالاترين برهان رباني منم
دفتر توحيد و دستور مسلماني منم
خلق را جز من بسوي حق كه دعوت ميكند
شاعر :اشرف
الدين حسيني
تجليات
قرآني در شعر شاعران
گر
سليمان بر غم مور ضعيفى رحمت آرد
در
بر صاحبدلان والاى و سرافراز گردد اين بيت تجلى تفسيرى از داستان حضرت سليمان است
كه هنگام لشگركشى به سبا از وادى مورچگان عبور مى كرد: (حتى اذا أتوا على واد
النمل قالت نمله يا ايها النمل ادخوا مساكنكم لايحطمنّكم سليمان و جنوده و هم
لايشعرون) (نمل/17 ـ 18) يياد روى تو غم هر دو جهان از دل برد صبح اميد، همه ظلمت
شب باطل كرد اين بيت شايد تجلّى تأويلى از آيه شريفه: (أليس الصبح بقريب) (هود/81)
باشد كه از آن تعبير شده به صبح اميدوارى، صبح پيروزى و صبحى كه شب ديجور را زدود،
و صبحى كه حضرت لوط پيامبر و اهلش به جز همسر كافرش كه همراه با قوم لوط شبانگاه
به هلاكت رسيدند، نجات يافتند.
آتشى
را كه ز عشقش به دل و جانم زد
جانم از خويش گذر كرد و خليل
آسا شد
در
اين بيت تجلى گزارشى تفسيرى از داستان حضرت ابراهيم(ع) است راجع به شكستن بت ها كه
به سوزاندن حضرت ابراهيم انجاميد و فرمان خداوند متعال كه فرمود: (يا نار كونى
برداً و سلاماً على ابراهيم) (انبياء/69) او را از آتش خشم بت پرستان نجات داد.
معجز
عشق ندانى تو زليخا داند
كه
برش يوسف محبوب چنان زيبا شد
در
اين بيت تجلى گزارشى تفسيرى از داستان حضرت يوسف و زليخاست كه زليخا آن چنان شيفته
او شد كه مورد اعتراض ديگر زنان قرار گرفت و در سوره يوسف به تفصيل آمده است.
گر
تو آدم زاده هستى علّم الأسما چه شد
قاب
قوسينت كجا رفته است أو أدنى چه شد
اين
بيت تجلّى اقتباسى از آيات شريفه قرآن كريم است كه فرمود: (و اذ قال ربّك للملائكه
انّى جاعل فى الأرض خليفه قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء و نحن
نسبّح بحمدك و نقدّس لك قال انّى أعلم ما لاتعلمون. و علّم آدم الأسماء كلّها...)
(بقره/30 ـ 33) و آيه شريفه:
(فكان
قاب قوسين أو أدنى) (نجم/9)
مرشد
از دعوت به سوى خويشتن بردار دست
لا
الـهت را شنيـدستـم ولى الاّ چـه شـد
اين
بيت تجلّى اقتباسى از آيات شريفه اى همچون: (الله لا اله الاّ هو) (بقره/255) مى
باشد.
دنباله
صبح ليله القدر خور با رخ آشكار آمد
اين
بيت هم تجلى اقتباسى و هم تجلى گزارش تفسيرى ازسوره قدر است كه آيه اول آن (انا
انزلناه فى ليله القدر) و پايان آن (سلام هى حتى مطلع الفجر) مى باشد.
او
بود و كسى نبود با او يكتا و غريب وار آمد
اين
بيت تجلى گزارشى تفسيرى از سوره مباركه اخلاص (قل هو الله أحد) مى باشد.
گلزار
ز عيش لاله باران شد سلطان زمين و آسمان آمد
اين
بيت تجلى تلميحى از اين آيه شريفه است
(و
لله ملك السموات و الأرض) (آل عمران/189)
يوسفى
بايد كه در دام زليخا دل نبازد
ور
نه خورشيد و كواكب در برش مفتون نداند
مصراع
اول اين بيت، تجلى گزارشى تفسيرى است از آيه شريفه (و راودته التى هو فى بيتها عن
نفسه و غلّقت الأبواب و قالت هيت لك قال معاذ الله إنّه ربى أحسن مثواى إنّه
لايفلح الظالمون. و لقد همّت به و همّ بها لولا أن رآى برهان ربّه كذلك لنصرف عنه
السوء و الفحشاء انّه من عبادنا المخلصين) (يوسف/23 و 24)
آن
كه بشكست همه قيد، ظلوم است و جهول
و
آن كه از خويش و همه كون و مكان غافل بود
مصراع
اول اين بيت نيز تجلى تلميحى از آيه امانت است كه پيش از اين ياد شد.
طلوع
صبح سعادت فرا رسد كه شبش يگانه يار به خلوت بداد اذن ورود
اين
بيت تجلى تلميحى است از آيه شريفه:
(تنزّل
الملائكه و الروح فيها بإذن ربّهم من كلّ أمر. سلام هى حتّى مطلع الفجر) (قدر/4 ـ
5)
موسى
اگر نديد به شاخ شجر رخش
بى
شك درخت معرفتش را ثمر نبود
اين
بيت تجلى تلميحى و گزارشى تفسيرى از داستان حضرت موسى (ع) است هنگامى كه آتش را از
دور ديد و رفت تا خبرى از آن بياورد.
قرآن
در اين زمينه مى فرمايد: (انّى آنست ناراً لعلّى آتيكم منها بخبر أو جذوه من النار
لعلّكم تصطلون. فلما أتيها نودى من شاطىء الواد الأيمن فى البقعه المباركه من
الشجره أن يا موسى إنّى أنا الله ربّ العالمين) (قصص/29 ـ 30)
بلقيس
وار گر در عشقش نمى زديم
ما
را به بارگاه سليمان گذر نبود
اين
بيت تجلّى گزارشى تفسيرى از آيات شريفه سوره نمل و داستان حضرت سليمان (ع) است كه
در آيه هاى 38 تا 44 اين سوره آمده است.
خواست
شيطان بد كند با من ولى احسان نمود
از
بهشتم بـرد بيـرون بسته جانــان نمـود
اين
بيت نيز تجلّى تلميحى از داستان خلقت حضرت آدم و حوّاست كه خداوند متعال آن دو را
از خوردن ميوه شجره منع فرمود، اما شيطان بر آنان غالب آمد و آن دو نيز دچار وسوسه
هاى شيطانى شدند و از آن ميوه ها تناول كردند و خداوند از بهشت شان بيرون برد. در
اين بيت امام(ره) مى فرمايد:
اين
عمل شيطان باعث شد كه آدم و آدميان خود را به خداوند متعال وابسته تر بينند و با
او بيشتر راز و نياز كنند. اين داستان در چند سوره از قرآن وارد شده است.
غمزه
ات در جان عاشق برفروزد آتشى
آن
چنـان كـز جلوه اى بـا موسى عمـران نمود
اين
بيت تجلّى تلميحى از آيات 29 ـ 35 سوره قصص داستان حضرت موسى(ع) است كه فرموده:
(فلمّا
قضى موسى الأجل و سار بأهله آنس من جانب الطور ناراً )
ابن
سينا را بگو در طور سينا ره نيافت
آن
كه را برهـان حيران سـاز تو حيران نمود
اين
بيت تجلّى واژگانى مترجم است از آيه شريفه: (وشجره تخرج من طور سيناء) (مؤمنون/20)
از
اقامتگه هستى به سفر خواهم رفت
به
سـوى نيستيم رخت كشــان خواهى ديـد
اين
بيت تجلى گزارش تفسيرى از آيه شريفه: (كلّ نفس ذائقه الموت) (آل عمران/185) است.
قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنند قصه علّم الأسمــا به زبـان است هنوز اين بيت
تجلى گزارشى تفسيرى و نيز تجلى اقتباسى است ازخلقت آدم و اراده حق تعالى از خلقت
آدم كه ملائكه زبان حال به اعتراض گشودند و گفتند: (أتجعل فيها من يفسد فيها و
يسفك الدماء) (بقره/30) و حق تعالى پاسخ فرمود: (إنّى أعلم ما لاتعلمون)... و
(علّم آدم الأسماء كلّها ثمّ عرضهم على الملائكه فقال أنبئونى بأسماء هؤلاء إن
كنتم صادقين) و ملائكه گفتند: (سبحانك لاعلم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّك أنت العليم
الحكيم) (بقره/31 ـ 32)
هر
طرف رو كنم تويى قبله قبله، قبله نما نمى خواهم
اين
بيت تجلى گزارشى تفسيرى از آيه شريفه: (فأينما تولّوا فثمّ وجه الله) (بقره/115)
است.
در
آتش عشق تو خليلا نه خزيديم
در
مسلخ عشّاق تو فرزانه و فرديم
در
اين بيت تجلى گزارشى تفسيرى از داستان حضرت ابراهيم و به آتش افكندن آن حضرت در
آتش برافروخته نمروديان مى باشد كه ذكرش در سوره مباركه انبياء آمده است. تو خطا
كارى و حق آگاه است حيله گر زهد نمايى بس كن اين بيت تجلّى گزارشى تفسيرى از اين
آيه است: (وانّ ربّك ليعلم ماتكنّ صدورهم و ما يعلنون) (نحل/74) و نيز آيه: (انّ
الله عليم بذات الصدور) (مائده/7). حق غنيّ است، برو پيش غني نزد مخلوق، گدايى بس
كن
اين
بيت تجلى تلميحى است از آيه شريفه: (واعلموا انّ الله غنيّ حميد) (بقره/267).
زد
خليل عالم چون شمس و قمر را به كنار
جلـوه
دوست نبــاشـد چو مـن و آفـل مـن
اين
بيت تجلى گزارشى تفسيرى و يا تلميحى است از آيه شريفه: (فلمّا رأى القمر بازغاً
قال هذا ربّى فلمّا أفل قال لئن لم يهدنى ربى لأكوننّ من القوم الضالّين. فلمّا
رأى الشمس بازغه قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّا أفلت قال يا قوم انّى برىء ممّا
تشركون) (انعام/ 77 ـ 78) طور سينا را بگو ايام صعق آخر رسيد موسى حق در پى فرعون
باطل آمده در اين بيت واژه هاى طور سينا، صعق، موسى، تجلى واژگانى مترجم دارند،
اما تجلى گزارش تفسيرى نيز در اين بيت مشاهده مى شود، آيه (ولكن انظر الى الجبل
فان استقرّ مكانه فسوف ترانى فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسى
صعقاً... )(اعراف/143) دلالت تفسيرى بر اين بيت دارد.
زاده
اسماء را با جنه المأوى چه كارى
در
چم فردوس مى مـاندم اگر شيطان نبودى
اين
بيت تجلّى تأويلى است از آيه: (و علّم آدم الأسماء كلّها) كه تأويل به زاده اسماء
شده است و واژه جنه المأوى تجلّى واژگانى مستقيم يا اقتباسى از آيه شريفه (عندها
جنّه المأوى) (نجم/15) است، و نيز در مصراع دوم اين بيت، تجلّى گزارشى تفسيرى از
آيه (ولاتقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين) (بقره/35) به چشم مى خورد.
يوسفا
از چاه بيرون آى تا شاهى نمايى
گر
چه از اين چـاه بيرون آمدن آسـان نبودى
اين
بيت تجلّى گزارشى تفسيرى از داستان حضرت يوسف است كه برادران بر اثر حسادت بر يوسف
او را در چاه انداختند و به تقدير الهى سرانجام عزيز مصر شد، و اين تجلّى تأويلى
نيز دارد كه مقصود از (يوسف) روح پاك و پاكيزه بشر است و (چاه) در اينجا زندان تن
است يعنى تعلقات مادى. رسد جانم به فوق قاب قوسين كه خورشيد شب تارم تو باشى اين
بيت تجلى واژگانى مستقيم است از آيه شريفه: (فكان قاب قوسين أو ادنى) (نجم/ 9)
رباعيات
طى
شد شب هجر (قدر) و مطلع فجر نشد ييــارا دل مـرده تشنـه پـــاسخ تـو است اين بيت
تجلى واژگانى مترجم است از آيه شريفه: (سلام هى حتى مطلع الفجر) (قدر/5)
فردا
كه به صحنه مجازات روم گويند
كه
هنگام ندامت بگذشت
اين
بيت تجلى گزارشى تفسيرى است از آيه شريفه (آلآن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين)
(يونس/91) تا جلوه او جبال را دكّ نكند تا صعق تو را ز خويش مندكّ نكند پيوسته
خطاب لن ترانى شنوي فانى شو تا خود از تو منفكّ نكند اين ابيات تجلى واژگانى
مستقيم و مترجم و نيز اقتباسى است ازاين آيه شريفه: (و لمّا جاء موسى لميقاتنا و
كلّمه ربّه قال ربّ أرنى أنظر اليك قال لن ترانى و لكن انظر الى الجبل فإن استقرّ
مكانه فسوف ترانى فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسى صعقاً.
به
قلم ؛هادي رستگار مقدم